ترس از تغییر (9 علت و راه های غلبه بر)

 ترس از تغییر (9 علت و راه های غلبه بر)

Thomas Sullivan

ترس از تغییر یک پدیده رایج در انسان است. چرا انسان ها اینقدر از تغییر می ترسند؟

وقتی فهمیدید چه چیزی در ذهن شما می گذرد که باعث ترس از تغییر می شود، بهتر می توانید این تمایل را در خود مهار کنید.

در این مقاله، به طور عمیق درباره عوامل ایجاد ترس صحبت خواهیم کرد. تغییر و سپس به چند راه واقع بینانه برای غلبه بر آن نگاه کنید.

تغییر می تواند مثبت یا منفی باشد. تا زمانی که زمان نگذرد و پرده از نتایج برداشته نشود، نمی‌توانیم بدانیم که آیا تغییر برای ما خوب بوده است یا نه.

با این حال، می‌توان با اطمینان گفت که تغییر اغلب ما را بهتر می‌کند. به ما کمک می کند رشد کنیم. ما باید آن را هدف قرار دهیم. مشکل این است: ما در برابر تغییر بسیار مقاوم هستیم حتی زمانی که می دانیم می تواند برای ما خوب باشد.

بنابراین در مبارزه با مقاومت در برابر تغییر، اساساً باید با طبیعت خود مبارزه کنیم. . اما این اصلا به چه معناست؟ چه کسی با چه کسی می‌جنگد؟

دلایل ترس از تغییر

هم طبیعت و هم تربیت می‌توانند ترس از تغییر را تحریک کنند. در مواقع دیگر، ترس از تغییر ممکن است ترسی مانند ترس از شکست را پنهان کند. بیایید به برخی از دلایل رایج ترس مردم از تغییر بپردازیم.

1. ترس از ناشناخته ها

وقتی سعی می کنیم تغییری در زندگی خود ایجاد کنیم، به قلمرو ناشناخته ها قدم می گذاریم. ذهن آشنایی را دوست دارد زیرا می داند چگونه با آن کنار بیاید.

افراد اغلب در مورد منطقه آسایش صحبت می کنند و به مرزهایی اشاره می کنند که در آن شخص خود را محدود می کند.شکست احساس بدی خواهد داشت، و این اشکالی ندارد - هدفی برای آن وجود دارد. اگر تغییری که می‌خواهید ایجاد کنید ارزشش را داشته باشد، شکست‌هایی که در این مسیر با آن مواجه می‌شوید بی‌اهمیت به نظر می‌رسند.

اگر ترس از انتقاد پشت ترس شما از تغییر است، ممکن است به این انطباق افتاده باشید. تله آیا واقعا ارزش انطباق با آنها را دارند؟

تغییر قاب بندی مجدد

اگر تجربیات منفی با تغییر داشته اید، می توانید با استقبال بیشتر از تغییر بر آن غلبه کنید. اگر فقط چند فرصت برای تغییر داده باشید، منصفانه نیست که اعلام کنید همه تغییرات بد هستند.

هر چه بیشتر از تغییر استقبال کنید، احتمال بیشتری وجود دارد که با تغییری روبرو شوید که شما را برای همیشه تغییر دهد. مردم خیلی زود از تغییر دست می کشند بدون اینکه زمان کافی را امتحان کنند. گاهی اوقات، این فقط یک بازی اعداد است.

وقتی می‌بینید که تغییر تأثیر مثبتی روی شما گذاشته است، تغییرات را مثبت می‌بینید.

غلبه بر ضعف طبیعی انسان

اکنون می‌دانید که چرا ما مستعد تعقیب رضایت فوری هستیم و به دنبال اجتناب از درد فوری هستیم. ما واقعا نمی توانیم با این تمایلات مبارزه کنیم. کاری که ما می توانیم انجام دهیم این است که از آنها برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی ما استفاده کنیم.

به عنوان مثال، بگویید می خواهید وزن کم کنید. اگر اضافه وزن دارید، هدف در آینده خیلی بزرگ و خیلی دور به نظر می رسد.

اگر هدف را به مراحل آسان و قابل کنترل تقسیم کنید، دیگر ترسناک به نظر نمی رسد. به جای تمرکز روی آنچه که در 6 ماه به دست خواهید آوردبعداً روی آنچه می توانید در این هفته یا امروز انجام دهید تمرکز کنید. سپس آبکشی کرده و تکرار کنید.

به این ترتیب، هدف خود را در حباب آگاهی خود نگه می دارید. بردهای کوچکی که در این راه به دست می آورید، مغز تشنه ارضای فوری شما را به خود جلب می کند.

زندگی آشفته است و احتمالاً از ریل خارج خواهید شد. کلید بازگشت به مسیر است. ثبات به معنای بازگشت مداوم به مسیر است. من توصیه می کنم اهداف خود را به صورت هفتگی یا ماهانه پیگیری کنید. پیشرفت باعث ایجاد انگیزه می شود.

همین امر در مورد تغییر عادات نیز صدق می کند. بر تمایل طبیعی خود برای فتح یک هدف بزرگ در یک حرکت (فوری!) غلبه کنید. این کار نمی کند. من گمان می‌کنم که این کار را انجام می‌دهیم تا بتوانیم بهانه‌ای موجه برای ترک زودتر («ببین، کار نمی‌کند») و به الگوهای قدیمی‌مان برگردیم.

در عوض، هر بار یک قدم کوچک برویم. ذهن خود را فریب دهید و فکر کنید که هدف بزرگ واقعاً یک هدف کوچک است که فوراً قابل دستیابی است.

وقتی هدف خود را به تکه های کوچک تقسیم می کنید و آنها را یکی یکی می کوبید، هم از فوریت و هم از احساسات استفاده می کنید. رضایتی که با چک کردن چیزها به دست می‌آید، شما را به جلو نگه می‌دارد. این چربی در موتور ایجاد تغییرات مثبت است.

باور به اینکه می توانید به اهداف خود برسید و تجسم اینکه به آنها دست یافته اید به همین دلایل مفید است. آنها فاصله روانی بین جایی که هستید و جایی که می خواهید باشید را کاهش می دهند.

بسیاری از کارشناسان بر اهمیت "دانستن" تاکید کرده اند.چرایی شما یعنی داشتن هدفی که اهداف شما را هدایت می کند. هدف برای بخش عاطفی مغز نیز جذاب است.

اقدامات. خروج از این منطقه راحتی به معنای گسترش این مرز با آزمایش چیزهای جدید است.

همین امر در مورد ذهن نیز صدق می کند.

ما یک منطقه راحتی روانی نیز داریم که در آن راه های تفکر، یادگیری، آزمایش و حل مسئله خود را محدود می کنیم. کشش مرزهای این منطقه به معنای فشار بیشتر بر ذهن است. این ناراحتی ذهنی ایجاد می کند زیرا ذهن باید با چیزهای جدید مقابله کند، پردازش کند و یاد بگیرد.

اما ذهن می خواهد انرژی خود را ذخیره کند. بنابراین ترجیح می دهد در منطقه راحتی خود بماند. ذهن انسان بخش قابل توجهی از کالری را مصرف می کند. فکر کردن رایگان نیست. بنابراین بهتر است دلیل موجهی برای گسترش منطقه آسایش ذهنی خود داشته باشید وگرنه ذهن شما در برابر آن مقاومت می کند.

ناشناخته ها بستر مناسبی برای اضطراب هستند. وقتی نمی دانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد، تمایل داریم که فرض کنیم بدترین اتفاق خواهد افتاد. تصور بدترین سناریوها راهی است که ذهن از شما محافظت می کند و شما را متقاعد می کند که به قلمرو دانسته ها بازگردید.

البته، ناشناخته ممکن است عاری از خطر نباشد، اما ذهن نسبت به بدترین ها تعصب دارد. سناریوهای موردی حتی اگر بهترین سناریوها به یک اندازه محتمل باشند.

«نمی توان ترس از ناشناخته وجود داشت زیرا ناشناخته خالی از اطلاعات است. مجهول نه مثبت است و نه منفی. نه ترسناک است و نه شادی آور. مجهول خالی است. خنثی است مجهول خود قدرتی برای برانگیختن الف نداردترس."

- والاس ویلکینز

2. عدم تحمل عدم قطعیت

این ارتباط نزدیکی با دلیل قبلی دارد اما یک تفاوت مهم وجود دارد. ترس از ناشناخته می‌گوید:

«نمی‌دانم وارد چه چیزی هستم. نمی‌دانم می‌توانم با آنچه آنجاست کنار بیایم یا نه. من فکر می کنم آنچه وجود دارد خوب نیست."

عدم تحمل عدم اطمینان می گوید:

"من نمی توانم این واقعیت را تحمل کنم که نمی دانم چه چیزی در راه است. من همیشه می‌خواهم بدانم چه چیزی در راه است.»

مطالعات نشان داده‌اند که عدم اطمینان در مورد آینده می‌تواند همان احساسات دردناک شکست را ایجاد کند. از نظر مغز شما، اگر مطمئن نیستید، شکست خورده‌اید.

این احساسات دردناک ما را تشویق می‌کنند تا وضعیت خود را اصلاح کنیم. وقتی از عدم اطمینان احساس بدی می کنید، ذهنتان برای بازگرداندن یقین به شما احساسات بدی می فرستد. بنابراین عدم اطمینان برای دوره های طولانی مدت می تواند منجر به خلق بد مداوم شود.

همچنین ببینید: چرا روابط برگشتی شکست می‌خورند (یا این‌طور هستند؟)

2. موجودات عادت محور

ما یقین و آشنایی را دوست داریم زیرا این شرایط به ما امکان می دهد عادت محور باشیم. وقتی عادت‌محور هستیم، انرژی ذهنی زیادی را حفظ می‌کنیم. باز هم به صرفه جویی در انرژی برمی گردد.

عادت ها روشی هستند که ذهن می گوید:

"این کار می کند! من به انجام آن بدون صرف انرژی ادامه خواهم داد.»

از آنجایی که ما گونه‌ای لذت‌جو و پرهیز از درد هستیم، عادت‌های ما همیشه به یک پاداش مرتبط هستند. در زمان اجداد، این پاداش به طور مداوم تناسب اندام ما (بقا و تولید مثل) را افزایش می داد.

برایبه عنوان مثال، خوردن غذاهای چرب ممکن است در زمان اجدادی که غذا کمیاب بود بسیار مفید بوده باشد. چربی را می توان ذخیره کرد و انرژی آن را می توان بعداً استفاده کرد.

امروزه، حداقل در کشورهای توسعه یافته، کمبود غذا وجود ندارد. به طور منطقی، افرادی که در این کشورها زندگی می کنند نباید غذاهای چرب بخورند. اما آنها این کار را انجام می دهند زیرا بخش منطقی مغز آنها نمی تواند بخش عاطفی، لذت محور و ابتدایی مغز آنها را سرکوب کند.

بخش عاطفی ذهن آنها مانند:

یعنی غذاهای چرب نخورید؟ برای هزاران سال کار کرده است. به من نگویید که اکنون متوقف شوم.»

حتی اگر مردم آگاهانه بدانند که غذاهای چرب به آنها آسیب می رساند، بخش عاطفی ذهن آنها اغلب به عنوان برنده آشکار ظاهر می شود. تنها زمانی که اوضاع از بد به بدتر می شود، ممکن است بخش عاطفی مغز به واقعیت بیدار شود و اینگونه باشد:

«اوه. گند زدیم شاید لازم باشد دوباره فکر کنیم که چه چیزی موثر است و چه چیزی خوب نیست. ذهن ترجیح می دهد در آن الگوهای عادت گیر کند تا اینکه تغییر ایجاد کند.

تغییر مثبت ذهن آگاهانه، مانند ایجاد عادات خوب، بخش ناخودآگاه و عادت محور ذهن را می ترساند و تحریک می کند.<1

3. نیاز به کنترل

یکی از نیازهای اساسی انسان کنترل بودن است. کنترل حس خوبی دارد.هر چه بیشتر بتوانیم چیزهای اطراف را کنترل کنیم، بیشتر می توانیم از آنها برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم.

وقتی به ناشناخته ها قدم می گذاریم، کنترل خود را از دست می دهیم. ما نمی دانیم که قرار است با چه چیزی برخورد کنیم یا چگونه - یک موقعیت بسیار ناتوان در آن قرار بگیریم.

4. تجربیات منفی

تا کنون، ما در مورد جنبه های جهانی طبیعت انسان که به ترس از تغییر کمک می کند، بحث کرده ایم. تجربیات منفی می تواند این ترس را تشدید کند.

اگر هر بار که سعی می کنید تغییری ایجاد کنید، زندگی به هم می خورد، احتمالاً از تغییر می ترسید. با گذشت زمان، یاد می گیرید که تغییر را با نتایج منفی مرتبط کنید.

5. باورهای مربوط به تغییر

باورهای منفی در مورد تغییر نیز می توانند از طریق شخصیت های معتبر در فرهنگ شما به شما منتقل شوند. اگر والدین و معلمانتان همیشه به شما یاد داده اند که از تغییر اجتناب کنید و به چیزهایی که برای شما خوب نیست «قبول» کنید، این کاری است که انجام خواهید داد.

6. ترس از شکست

مهم نیست چند بار به خود بگویید که "شکست ها پله های موفقیت هستند" یا "شکست بازخورد است"، باز هم وقتی شکست می خورید احساس بدی خواهید داشت. احساسات بدی که هنگام شکست به ما دست می دهد به ما امکان می دهد شکست را پردازش کنیم و از آن درس بگیریم. شما نیازی به صحبت های جدی ندارید. ذهن می داند که چه کاری انجام می دهد.

اما از آنجا که احساسات مرتبط با شکست بسیار دردناک هستند، ما به دنبال اجتناب از آنها هستیم. ما سعی می کنیم از شکست خود جلوگیری کنیم تا بتوانیم از درد شکست جلوگیری کنیم. وقتی بدانیم کهدرد ناشی از شکست به نفع خودمان است، ما می توانیم از آن اجتناب کنیم.

7. ترس از دست دادن چیزی که داریم

گاهی اوقات، تغییر به این معناست که باید از آنچه در حال حاضر داریم صرف نظر کنیم تا در آینده بیشتر از آنچه می خواهیم به دست آوریم. مشکل انسان ها این است که به منابع فعلی خود وابسته می شوند. باز هم، این به چگونگی منابع کمیاب محیط اجدادی ما برمی گردد.

نگهداری از منابع ما در گذشته تکاملی ما سودمند بوده است. اما امروز، اگر شما یک سرمایه‌گذار هستید، با سرمایه‌گذاری نکردن تصمیم ضعیفی می‌گیرید، یعنی برخی از منابع خود را از دست می‌دهید تا بعداً به دست آورید. ممکن است باعث ناراحتی شود، اما اگر آنها را برای همیشه از دست بدهید، وضعیت بهتری خواهید داشت.

گاهی اوقات، برای به دست آوردن بیشتر نیاز به سرمایه گذاری داریم، اما متقاعد کردن ذهن که از دست دادن منابع ایده خوبی است، سخت است. می خواهد تا آخرین قطره منابع خود را نگه دارد.

8. ترس از موفقیت

افراد ممکن است آگاهانه بخواهند خود را بهبود بخشند و موفق تر شوند. اما اگر واقعاً خود را موفق نمی بینند، همیشه راه هایی برای خرابکاری خود پیدا می کنند. زندگی ما تمایل دارد با تصور ما از خود سازگار باشد.

به همین دلیل است که آنهایی که موفق می شوند اغلب می گویند که احساس موفقیت می کردند، حتی زمانی که نبودند. آنها می دانستند که قرار است اتفاق بیفتد.

البته، هیچ کس نمی تواند بداند که قرار است چه اتفاقی بیفتد.

آنها چه هستندتلاش برای گفتن این است که آنها این تصویر را از خود در ذهن خود ساخته بودند - کسی که می خواستند باشند. بعد دنبالش رفتند. کار ذهنی اول می آید و بعد شما نحوه انجام آن را پیدا می کنید.

9. ترس از انتقاد

انسان ها حیوانات قبیله ای هستند. ما نیاز داریم که به قبیله خود تعلق داشته باشیم - نیاز به احساس عضویت. این در ما تمایل به همنوایی با دیگران را ایجاد می کند. هنگامی که ما مانند اعضای گروه خود هستیم، احتمال بیشتری وجود دارد که ما را به عنوان یکی از آنها تصور کنند.

بنابراین، زمانی که فردی سعی می کند به روشی تغییر کند که گروهش آن را تایید نمی کند، با مقاومتی از سوی گروه مواجه می شود. دیگران. آنها توسط گروه مورد انتقاد و طرد قرار می گیرند. بنابراین، از ترس توهین به دیگران، ممکن است فرد به دنبال اجتناب از تغییر باشد.

رضایت آنی در مقابل تأخیر

در اکثر موارد، افراد در برابر تغییر مقاومت می کنند نه به این دلیل که از انتقاد می ترسند یا باورهای منفی در مورد تغییر دارند. آنها از تغییر می ترسند زیرا نمی توانند در نبرد علیه طبیعت خود پیروز شوند. آنها منطقاً می خواهند تغییر کنند، اما بارها و بارها در ایجاد هرگونه تغییر مثبت شکست می خورند.

همچنین ببینید: فرد خودشیفته کیست و چگونه می توان او را شناسایی کرد؟

همانطور که قبلاً ذکر شد، این به بخش منطقی مغز در مقابل مغز عاطفی مربوط می شود. ذهن خودآگاه ما بسیار ضعیف تر از ضمیر ناخودآگاه ما است.

بنابراین، ما بیشتر عادت محور هستیم تا انتخاب محور.

این دوگانگی در ذهن ما در روزگار ما منعکس می شود- زندگی امروزی اگر به روزهای خوب و بد خود فکر کرده اید، حتماً متوجه شده اید که روزهای خوب هستنداغلب آن‌هایی که انتخاب‌محور هستند و موارد بد عادت‌محور هستند.

به سختی راه سومی برای زندگی کردن روزتان وجود دارد. شما یا یک روز خوب دارید یا یک روز بد.

روز خوب زمانی است که فعال باشید، به برنامه های خود پایبند باشید، استراحت کنید و کمی سرگرم شوید. شما انتخاب های عمدی می کنید و احساس می کنید کنترل دارید. ذهن خودآگاه شما روی صندلی راننده است. شما عمدتاً در حالت ارضای تاخیری هستید.

یک روز بد زمانی است که عمدتاً توسط مغز عاطفی هدایت می شوید. شما واکنش پذیر هستید و در حلقه بی پایانی از عادات گرفتار شده اید که کنترل کمی روی آنها دارید. شما در حالت لذت فوری هستید.

چرا لذت فوری چنین قدرتی بر ما دارد؟

در بیشتر تاریخ تکاملی ما، محیط ما تغییر چندانی نکرده است. اغلب ما مجبور بودیم به تهدیدها و فرصت‌ها فورا واکنش نشان دهیم. یک شکارچی را ببینید، فرار کنید. غذا پیدا کن، بخور. تقریباً شبیه زندگی سایر حیوانات است.

از آنجایی که محیط ما به طور قابل توجهی تغییر نکرده است، این عادت واکنش فوری به تهدیدها و فرصت ها در ما ماندگار شد. اگر محیطی به طور قابل توجهی تغییر کند، عادات ما نیز باید تغییر کند، زیرا دیگر نمی‌توانیم مانند گذشته با آن تعامل داشته باشیم.

محیط ما فقط در چند دهه گذشته به‌طور چشمگیری تغییر کرده است و ما به آن توجه نکرده‌ایم. بالا ما هنوز هم مستعد پاسخگویی فوری به چیزها هستیم.

به همین دلیل است که افراد هنگام کار بر روی اهداف بلندمدت به راحتی از مسیر خارج می شوند.ما به سادگی برای دنبال کردن اهداف بلندمدت طراحی نشده‌ایم.

ما این حباب آگاهی خود را داریم که عمدتاً زمان حال، بخشی از گذشته و بخشی از آینده را پوشش می‌دهد. بسیاری از افراد فهرستی برای انجام کارهای امروز دارند، تعداد کمی برای ماه و تعداد کمتری هدفی برای سال دارند.

ذهن برای مراقبت از آنچه در آینده اتفاق می افتد طراحی نشده است. این فراتر از حباب آگاهی ما است.

اگر به دانش آموزان یک ماه فرصت داده شود تا برای امتحان آماده شوند، به طور منطقی، آنها باید آمادگی خود را به طور مساوی در طول 30 روز پخش کنند تا از استرس جلوگیری کنند. اتفاق نمی افتد در عوض، اکثر آنها در روزهای آخر حداکثر تلاش خود را می کنند؟ چرا؟

چون امتحان اکنون در حباب آگاهی آنهاست - اکنون یک تهدید فوری است.

وقتی در حال کار هستید و اعلان تلفن خود را می شنوید، چرا آیا کار خود را ترک می کنید و به اعلان توجه می کنید؟

اعلان فرصتی فوری برای دریافت پاداش است.

فوری. فوری. فوری!

در 30 روز پولدار شوید!

در عرض 1 هفته وزن کم کنید!

بازاریابان مدتهاست از این انسان سوء استفاده کرده اند نیاز به پاداش‌های فوری.

غلبه بر ترس از تغییر

بر اساس آنچه که باعث ترس از تغییر می‌شود، راه‌هایی برای غلبه بر آن وجود دارد:

مقابله با ترس از تغییر ترس ها

اگر ترس شما از تغییر ناشی از ترسی اساسی مانند ترس از شکست است، باید باورهای خود را در مورد شکست تغییر دهید.

این را بدانید

Thomas Sullivan

جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.