غلبه بر عقده حقارت

 غلبه بر عقده حقارت

Thomas Sullivan

قبل از اینکه بتوانیم در مورد غلبه بر عقده حقارت صحبت کنیم، مهم است که درک کنیم که چگونه و چرا احساس حقارت در وهله اول به وجود می آید. به طور خلاصه، احساس حقارت ما را برمی انگیزد تا با اعضای گروه اجتماعی خود رقابت کنیم.

احساس حقارت باعث می شود که فرد احساس بدی داشته باشد زیرا نسبت به همسالان خود در موقعیتی نامطلوب قرار می گیرد. این احساسات بد سیگنال‌هایی از جانب ناخودآگاه است که از فرد می‌خواهد «برنده» شود و در نتیجه بر دیگران برتری یابد.

در محیط‌های اجدادی ما، برنده شدن یا داشتن موقعیت اجتماعی بالا به معنای دسترسی به منابع است. بنابراین، ما دارای مکانیسم‌های روان‌شناختی هستیم که ما را مجبور به انجام سه کار می‌کند:

  • خودمان را با دیگران مقایسه کنیم تا بتوانیم بدانیم در رابطه با آنها در چه جایگاهی قرار داریم.
  • وقتی متوجه می‌شویم احساس حقارت کنیم. از آنها کمتر برتری داریم.
  • وقتی متوجه می شویم از آنها برتری داریم احساس برتری می کنیم.

احساس برتری برعکس احساس حقارت است و از این رو، احساس خوبی دارد. احساس برتر بودن احساس برتری "طراحی شده" است تا ما را تشویق کند تا به انجام کارهایی که به ما احساس برتری می دهد ادامه دهیم. یک بازی ساده از رفتارهای پاداش دهی که موقعیت ما را بالا می برد در مقابل رفتارهای تنبیهی که موقعیت ما را پایین می آورد.

احساسات حقارت و مقایسه خود با دیگران

"خود را با دیگران مقایسه نکنید" یکی از این موارد است. اغلب توصیه های کلیشه ای و تکراری وجود دارد. اما این یک استفرآیند اساسی که با آن وضعیت اجتماعی خود را می سنجیم. این تمایلی است که به طور طبیعی در ما ایجاد می شود و نمی توان به راحتی بر آن غلبه کرد.

انسان‌های اجدادی با خودشان رقابت نمی‌کردند، بلکه با دیگران رقابت می‌کردند. گفتن به یک مرد ماقبل تاریخ که "نباید خود را با دیگران بلکه با خودش مقایسه کند" احتمالاً برای او حکم اعدام بوده است.

به این ترتیب، مقایسه اجتماعی می تواند برای رفاه یک فرد مضر باشد. احساس حقارتی که ایجاد می کند در این مقاله، من در مورد چگونگی مقایسه نکردن خود با دیگران صحبت نخواهم کرد، زیرا فکر نمی‌کنم این امکان وجود داشته باشد.

آنچه روی تمرکز خواهم داشت این است که چگونه بر حقارت غلبه کنم. با انجام کارهایی که می توانند احساس حقارت را کاهش دهند پیچیده شوند. من نشان خواهم داد که چگونه اصلاح باورهای محدود کننده و همسو کردن اهداف خود با یک خودپنداره محکم می تواند کمک زیادی به شما در مقابله با احساس حقارت کند.

عقده حقارت اصطلاحی است که ما به شرایطی می گوییم که در آن به شما کمک می کند. فرد در احساس حقارت خود گیر می کند. به عبارت دیگر، فرد به طور مداوم قادر به مقابله با عقده حقارت خود نیست.

بیشتر کارشناسان تشخیص می دهند که هر از گاهی احساس حقارت طبیعی است. اما وقتی احساس حقارت شدید است و نمی‌دانید با آنها چه کنید، ممکن است فلج شوند.

همانطور که قبلا دیدید، احساس حقارت هدفی دارد. اگر مردم حقارت را تجربه نکردند،آنها در زندگی به شدت آسیب خواهند دید. آن‌ها نمی‌توانند رقابت کنند.

اجداد ما که زمانی که در موقعیتی نامساعد قرار داشتند، ظرفیت احساس حقارت را نداشتند، توسط تکامل از بین رفتند.

احساس حقارت چه احساسی دارد

احساس حقارت اغلب زمانی که فرد با افراد یا موقعیت هایی روبرو می شود که باعث می شود خود را با دیگران مقایسه کند، تجربه می کند. مردم معمولاً زمانی احساس حقارت می‌کنند که دیگران را موفق‌تر، تواناتر و شایسته‌تر بدانند.

احساس حقارت توسط ضمیر ناخودآگاه شخص فرستاده می‌شود تا آنها را تشویق کند تا زمینه‌هایی از زندگی را که معتقدند بهبود بخشد. عقب ماندن مجدد. احساس حقارت مخالف احساس اعتماد به نفس است. وقتی کسی اعتماد به نفس ندارد، معتقد است که بی‌اهمیت، بی‌ارزش و ناکافی است.

همچنین ببینید: آیا کارما واقعی است؟ یا این یک چیز آرایشی است؟

شما می‌توانید در مورد برخی چیزها در زندگی احساس حقارت یا برتری کنید. هیچ حالت میانی وجود ندارد. داشتن یک وضعیت ذهنی بینابینی اتلاف منابع ذهنی خواهد بود زیرا به شما نمی گوید که در سلسله مراتب اجتماعی به کجا تعلق دارید.

چه چیزی باعث حقارت می شود؟

در واقع پست بودن.

اگر فکر می کنید داشتن یک فراری باعث برتری فرد می شود و شما مالک آن نیستید، احساس حقارت خواهید کرد. اگر فکر می کنید بودن در یک رابطه باعث برتری فرد می شود و شریکی ندارید، احساس حقارت خواهید کرد.

راهی برای غلبه بر عقده حقارت که به وجود می آیداز بین این دو موضوع، داشتن یک فراری و گرفتن شریک.

من عمداً این نمونه ها را انتخاب کردم زیرا واقعاً تنها دو نوع ناامنی مردم، ناامنی مالی و رابطه ای است. و منطق تکاملی خوبی دارد که چرا.

اما توجه داشته باشید که من "اگر فکر می‌کنی" را به صورت مورب نوشتم، زیرا به این موضوع نیز مربوط می‌شود که خودپنداره شما چیست و ارزش‌های شما چیست.

اگر شما دوران کودکی سختی داشتید که در آن مردم ذهن شما را با باورهای محدود کننده پر کردند، خودپنداره شما احتمالا ضعیف است و ممکن است دائماً احساس حقارت کنید یا به اندازه کافی خوب نباشید.

افرادی که والدینشان بیش از حد از آنها انتقاد داشتند ممکن است فلاش بک دریافت کنند. از والدینشان که حتی سالها بعد در حضور والدینشان فریاد می زنند. آن انتقادها و فریادها بخشی از صدای درونی آنها می شود. آنچه به بخشی از صدای درونی ما تبدیل شده است به بخشی از ذهن ما تبدیل شده است.

اگر عقده حقارت شما از چیزی شبیه به این نشات می گیرد، رفتار درمانی شناختی می تواند بسیار مفید باشد. این به شما امکان می‌دهد بر شیوه‌های تفکر تحریف شده خود غلبه کنید.

چگونه بر عقده حقارت غلبه کنید

اگر دنباله‌روی کرده‌اید، احتمالاً ایده مناسبی در مورد نیازهای یک فرد دارید. انجام دهید تا بر عقده حقارت خود غلبه کنید. به جای تلاش دائمی برای اجتناب از مقایسه اجتماعی، راه مطمئن برای غلبه بر عقده حقارت این است که در چیزهایی که نسبت به آنها احساس حقارت دارید برتر شوید.

ازالبته، کار بر روی حقارت و ناامنی خود سخت است، بنابراین مردم جذب راه حل های آسان اما بی اثر می شوند، مانند «خودت را با دیگران مقایسه نکن».

یک نکته در این رویکرد وجود دارد. احساس حقارت گاهی اوقات می تواند زنگ خطر کاذب باشد. ممکن است یک فرد احساس حقارت کند نه به این دلیل که واقعاً حقیر است، بلکه به دلیل باورهای محدود کننده ای که در مورد خود حمل می کند.

این جایی است که خودپنداره و خودانگاره مطرح می شود. دیدگاه تحریف شده از خود و توانایی هایتان، باید روی خودپنداره خود کار کنید.

تنیس روی میز و حقارت

برای نشان دادن نقش خودپنداره و ارزش ها در ایجاد ما احساس حقارت یا برتری می کنم، می خواهم یک تجربه شخصی نسبتاً خنده دار و تکان دهنده را به اشتراک بگذارم.

من در ترم آخر کالج بودم. من و چند تن از دوستانم در خوابگاه دانشگاهمان تنیس روی میز بازی می کردیم. می‌خواهم در اینجا روی سه شخصیت تمرکز کنید.

اول، زک بود (نام تغییر کرد). زاک تجربه زیادی در بازی تنیس روی میز داشت. او در بین ما بهترین بود. سپس کسانی بودند که تجربه کمی در بازی داشتند. بعد من همان فولی بودم. من قبلاً فقط چند بازی انجام داده بودم.

نیازی به گفتن نیست که من و فولی از همان ابتدا تحت تأثیر زک قرار گرفتیم. ضرباتی که او از شکست دادن ما زد قابل لمس بود. او همیشه لبخند می زد و از بازی ها لذت می برد.

شاید به دلیل نیاز به تلاشبرتری یا دلسوزی یا اینکه نمی‌خواست ما احساس ناراحتی کنیم، شروع به بازی با دست چپ کرد تا رقابت را عادلانه کند. تا اینجای کار خیلی خوبه.

در حالی که به راحتی می توانستم لذت و برتری را که زک تجربه می کرد احساس کنم، فولی رفتار عجیبی داشت. او شکست خوردن توسط زک را خیلی سخت می گرفت. او در تمام مدت زمانی که بازی می کرد، حالتی جدی در چهره داشت.

فولی بازی ها را خیلی جدی می گرفت، تقریباً انگار امتحان بود. البته، باخت سرگرم کننده نیست، اما بازی تنیس روی میز، به خودی خود، بسیار سرگرم کننده است. به نظر نمی رسید که او هیچ یک از آن ها را تجربه کند.

من هم دوست نداشتم ببازم، اما آنقدر غرق در بازی بودم، برد یا باخت مهم نبود. زمانی که فولی را مرتباً شروع کردم متوجه شدم که در حال بهتر شدن هستم. من چالش بهتر و بهتر شدن در بازی را دوست داشتم.

متاسفانه برای فولی، عصبی بودن و اضطراب او، یا هر چیز دیگری که بود، بیشتر شد. در حالی که من و زک اوقات خوشی را سپری می کردیم، فولی طوری رفتار می کرد که انگار در یک دفتر کار می کرد، از این رو ناامید بود که به برخی از ضرب الاجل ها برسد.

برای من مشخص شد که فولی از عقده حقارت رنج می برد. من وارد جزئیات نمی شوم، اما او بعداً فاش کرد که هرگز در هیچ ورزشی در دوران کودکی یا زندگی مدرسه اش خوب نبوده است. او همیشه معتقد بود که در ورزش توانایی ندارد.

به همین دلیل است که این بازی معصومانه تنیس روی میز تأثیر قدرتمندی بر او داشت.

من هم داشتم به زک می باختم، اما شکست دادن فولی احساس خوبی به من داد و احتمال شکست روزی دست چپ زک مرا هیجان زده کرد. هرچه بازی های بیشتری انجام می دادیم، بهتر و بهتر می شدم.

در نهایت، دست چپ زک را شکست دادم! همه دوستانم که مرتباً به زک باختند، به شدت برای من تشویق می‌کردند.

وقتی برنده شدم، اتفاقی افتاد که من را مات و مبهوت کرد. رویدادی که برای همیشه در حافظه شما حک شد.

وقتی برنده شدم، انگار فیوز زک منفجر شد. او دیوانه شد. دیوانگی را دیده ام، اما هرگز در آن سطح. ابتدا چوب تنیس روی میز خود را به سختی روی زمین پرتاب کرد. سپس شروع به مشت و لگد محکم به دیوار سیمانی کرد. وقتی می گویم سخت، منظورم سخت است.

رفتار زک به وضوح همه را در اتاق شگفت زده کرد. هیچ کس این طرف او را ندیده بود. دوستانم برای التیام زخم های شکست های گذشته شان بلندتر می خندیدند و تشویق می کردند. من، آنقدر گیج شده بودم که نتوانم پیروزی خود را جشنی که شایسته آن بود به ارمغان بیاورم.

برای زک، زمان انتقام بود.

زک از من التماس کرد که یک بازی دیگر انجام دهم، فقط یک بازی دیگر. بازی این بار با دست راست غالبش بازی کرد و من را کاملاً له کرد. او بازی را برد و ارزش خود را بازگرداند.

عقده حقارت و برتری

رفتار زک نمونه کاملی از این است که چگونه حقارت و عقده برتری می توانند همزمان در یک فرد وجود داشته باشند. . جبران بیش از حد حقارت بابرتر ظاهر شدن یک مکانیسم دفاعی موثر است.

فولی یک مورد ساده از عقده حقارت بود. من به او پیشنهاد کردم که ورزش کند و در آن خوب شود. پرونده بسته شد. زک قبلاً در چیزی خوب بود، بنابراین او خیلی از ارزش خود را از آن چیز می گرفت. هنگامی که موقعیت برتر او تهدید شد، هسته توخالی زیر آن آشکار شد.

من نیز بارها و بارها باختم، اما هسته اصلی من را از بین نبرد. مشکل زک این بود که ارزش شخصی او به شدت به جایگاه اجتماعی او وابسته است.

"من شایسته هستم زیرا بهترین بازیکن اینجا هستم."

احساس ارزشمندی من دروغ می گوید در این واقعیت که من در حال توسعه مهارت های خود در یک ورزش بودم. من در کنار رقابت در حال یادگیری و پیشرفت بودم. می دانستم، اگر به اندازه کافی تمرین کنم، می توانم دست راست زک را نیز شکست دهم.

به این می گویند ذهنیت رشد. من با آن متولد نشدم در طول سال ها، یاد گرفتم که با مهارت ها و توانایی هایم همذات پنداری کنم و ارزش خود را در آن قرار دهم. به ویژه، توانایی من در یادگیری. فیلمنامه در ذهن من این بود:

«من یک یادگیرنده دائمی هستم. ارزش شخصی من در این است که چگونه می توانم چیزهای جدید یاد بگیرم.»

بنابراین زمانی که باختم خیلی مهم نبود. من آن را فرصتی برای یادگیری دیدم.

زک نمونه خوبی از افرادی است که ذهنیت ثابتی دارند. افراد با این طرز فکر مستعد احساس حقارت هستند، زیرا دنیا را فقط از منظر برد و باخت می بینند. یا می برند یا می بازند.همه چیز برای آنها یک رقابت است.

آنها زمان کمی را صرف یادگیری می کنند. اگر یاد بگیرند، فقط برای برنده شدن یاد می گیرند. آنها فقط به خاطر یادگیری یاد نمی گیرند. آنها ارزش خود را در فرآیند یادگیری خود قرار نمی دهند.

داشتن یک طرز فکر ثابت باعث می شود افراد از امتحان چیزهای جدید بترسند. اگر این کار را انجام دهند، پیگیری نمی کنند. آنها برای جلوگیری از شکست از یک چیز به چیز دیگر می پرند. تا زمانی که آنها کارهای آسانی انجام می دهند، نمی توانند شکست بخورند، درست است؟ آنها همچنین احتمالاً کمال گرا هستند و بیش از حد نسبت به انتقاد حساس هستند.

همچنین ببینید: چرا برای سلام کردن به دیگران ابروها را بالا می‌کنیم

وقتی چیزهای جدیدی یاد می‌گیرم، عزت نفسم بالا می‌رود، صرف نظر از اینکه کسی را شکست داده‌ام یا نه. البته، من دوست دارم کسی را شکست دهم، اما ارزش شخصی من به شدت به آن وابسته نیست.

کلمات پایانی

خودپنداره شما چیست؟ خودتان را چگونه می بینید و دوست دارید دیگران شما را چگونه ببینند؟ ارزش های اصلی شما چیست؟ آیا پایه محکمی برای شخصیت خود دارید که پیروزی ها و شکست های موقتی قایق شما را تکان ندهند؟

پاسخ به این سؤالات مشخص می کند که ارزش خود را کجا قرار می دهید. اگر متوجه شوید که به اهدافی که با خودپنداره و ارزش‌های شما همسو باشد دست نمی‌یابید، مطمئناً احساس حقارت خواهید کرد. به آن اهداف دست یابید و مطمئناً بر عقده حقارت خود غلبه خواهید کرد.

آزمون عقده حقارت را برای ارزیابی سطح حقارت خود انجام دهید.

Thomas Sullivan

جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.