چارچوب بندی مجدد در روانشناسی چیست؟
فهرست مطالب
در این مقاله، ما در روانشناسی به بحث در مورد قالب بندی مجدد می پردازیم، یک ابزار ذهنی بسیار مفید که می توانید از آن برای احساس بهتر در شرایط سخت استفاده کنید.
یکی از مفاهیم بسیار مهم برای درک زندگی این است که همه چیز که در طبیعت اتفاق می افتد مطلق است. نه خوب است و نه بد، مگر اینکه به آن معنا بدهیم، مگر اینکه چارچوبی در اطراف آن قرار دهیم.
همین وضعیت می تواند برای یک نفر خوب باشد و برای شخص دیگر بد، اما تمام معنا را از بین برده و به خود می بندد. این فقط یک موقعیت است.
مثلاً کشتن را در نظر بگیرید. ممکن است استدلال کنید که کشتن یک نفر ذاتاً بد است، اما من میتوانم مثالهای زیادی برای شما بیاورم که میتوان آن را یک عمل خوب یا حتی «شجاعانه» تلقی کرد. سربازی که در حال دفاع از کشورش دشمنان را می کشد، پلیسی که یک جنایتکار را سرنگون می کند، و غیره.
خانواده جنایتکار قطعا تیراندازی را بد، غم انگیز و دلخراش خواهند دید، اما برای پلیس، این قتل برای پلیس بود. اقدامی خوب در خدمت جامعه است و حتی ممکن است باور کند که مستحق یک مدال است.
چارچوب مرجع شخصی که ما در مورد موقعیت های زندگی قرار می دهیم تا حد زیادی تفسیر ما از این موقعیت ها و در نتیجه حالات عاطفی ما را تعیین می کند. .
چیزی اتفاق می افتد، ما آن را مشاهده می کنیم، بر اساس آنچه می دانیم به آن معنا می دهیم و سپس نسبت به آن احساس خوبی داریم یا بد. اینکه چقدر نسبت به آن احساس خوبی داریم، کاملاً به این بستگی دارد که آیا در آن فایده ای می بینیم یا نه. اگر فایده ای دیدیم،ما احساس خوبی داریم و اگر نبینیم یا آسیب ببینیم، احساس بدی داریم.
همچنین ببینید: فهرست سبک های رهبری و تعاریفمفهوم قالب بندی مجدد در روانشناسی
اکنون که می دانیم این چارچوب است و نه موقعیتی که معمولاً منجر به احساسات ما می شود، آیا می توانیم چارچوب خود را تغییر دهیم و در نتیجه باعث تغییر در احساساتمان شویم؟ کاملا. این کل ایده پشت چارچوب بندی مجدد است.
هدف از قالب بندی مجدد این است که یک موقعیت به ظاهر منفی را به گونه ای مشاهده کنید که مثبت شود. این شامل تغییر ادراک شما از یک رویداد است تا بتوانید به جای مشکلی که شما را در آن غرق میکند، روی فرصتی که در اختیار شما قرار میدهد تمرکز کنید. این امر ناگزیر منجر به تغییر احساسات شما از منفی به مثبت میشود.
نمونه هایی از قالب بندی مجدد
اگر با شرایط کاری سخت مواجه هستید، به جای فحش دادن به شغل خود می توانید آن را فرصتی برای افزایش مهارت ها و توانایی های حل مسئله خود بدانید. همچنین میتوانید آن را بهعنوان فرصتی برای توسعه انعطافپذیری ببینید.
اگر در آزمونی شکست خوردید، بهجای اینکه خود را شکست خورده خطاب کنید، میتوانید آن را فرصتی برای عملکرد بهتر دفعه بعد ببینید.
اگر در ترافیک وحشتناکی گیر کرده اید، به جای اینکه بیدار شوید، می توانید آن را به عنوان یک فرصت عالی برای گوش دادن به کتاب صوتی که مدت زیادی می خواستید بشنوید، ببینید.
اگر شما ارتباط خود را با دوستان قدیمی خود از دست داده اید و نسبت به آن احساس بدی دارید، پس شاید این زندگی است که فضایی را برای افراد جدید برای ورود به زندگی شما باز می کند.زندگی.
کل پدیده «مثبت اندیشی» چیزی جز چارچوب بندی مجدد نیست. شما به خود یاد می دهید که چیزها را به گونه ای مثبت ببینید تا بتوانید از شر احساسات ناخواسته خلاص شوید.
همچنین ببینید: چه چیزی باعث بیش از حد فکر کردن می شود؟اما مثبت اندیشی یک جنبه منفی نیز دارد که در صورت عدم کنترل می تواند خطرناک باشد...
میان چارچوب بندی مجدد و خودفریبی مرز باریکی وجود دارد
فریب کاری مجدد خوب است تا زمانی که در حد عقل انجام شود. اما خارج از عقل، می تواند (و اغلب می شود) به خودفریبی منجر شود. بسیاری از مردم ناامید هستند که «مثبت» فکر کنند و بنابراین یک دنیای فانتزی از تفکر مثبت ایجاد میکنند و هر زمان که زندگی برایشان سخت میشود به آن فرار میکنند. اما وقتی واقعیت به دست میآید، به شدت ضربه میزند.
ذهن انسان نمیتواند چارچوببندی مجددی را بپذیرد که برای مدت طولانی توسط عقل پشتیبانی نمیشود. دیر یا زود باعث می شود متوجه شوید که خودتان را فریب داده اید. در این مرحله، میتوانید افسرده شوید یا میتوانید انگیزه انجام دهید.
چه اتفاقی برای روباه افتاد؟
همه ما داستان روباهی را شنیدهایم که به طرز معروفی این را اعلام کرد. "انگور ترش است". بله، او وضعیت مخمصه خود را دوباره تنظیم کرد و ثبات روانی خود را بازگرداند. اما هرگز به ما نمی گویند که بعداً چه اتفاقی افتاد.
بنابراین من بقیه داستان را به شما می گویم و امیدوارم این الهام بخش شما باشد تا به طرز عاقلانه ای از قالب بندی مجدد NLP استفاده کنید.
بعد از اعلام ترش بودن انگور، روباه به خانه برگشت و سعی کرد به طور منطقی آنچه را که برای او اتفاق افتاده بود تجزیه و تحلیل کند.او تعجب کرد که چرا در وهله اول اینقدر تلاش کرد تا به انگورها برسد اگر ترش بودند.
فکر. «من برای اینکه بیشتر تلاش نکنم، منطقیسازی کردم، زیرا نمیخواستم مانند یک احمق به نظر بیایم که نمیتوانم به انگور برسم. من خودم را گول زدم."
روز بعد نردبانی با خود آورد، به انگورها رسید و از آنها لذت برد - آنها ترش نبودند!