چه چیزی باعث بیش از حد فکر کردن می شود؟

 چه چیزی باعث بیش از حد فکر کردن می شود؟

Thomas Sullivan

برای اینکه بفهمیم چه چیزی باعث افراط اندیشی می شود، باید در وهله اول دلیل فکر کردن را بدانیم. پس از آن، می‌توانیم شروع کنیم به بررسی اینکه چرا این فرآیند بیش از حد پیش می‌رود و برای غلبه بر آن چه کاری می‌توان انجام داد.

در نیمه اول قرن بیستم، رفتارگرایان بر حوزه روان‌شناسی تسلط داشتند. آنها معتقد بودند که رفتار محصول تداعی های ذهنی و پیامدهای رفتار است. این امر باعث ایجاد شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی عامل شد.

به بیان ساده، شرطی‌سازی کلاسیک می‌گوید که اگر یک محرک و پاسخ به طور مکرر با هم اتفاق بیفتند، آنگاه محرک پاسخ را تحریک می‌کند. در یک آزمایش کلاسیک، هر بار که به سگ‌های پاولوف غذا داده می‌شد، زنگی به صدا در می‌آمد که صدای زنگ در غیاب غذا باعث ایجاد پاسخ (بزاق) می‌شد.

از سوی دیگر، شرطی‌سازی عامل پابرجاست که رفتار نتیجه عواقب آن است. اگر یک رفتار نتیجه مثبتی داشته باشد، احتمالاً آن را تکرار می کنیم. عکس این امر در مورد رفتار با پیامد منفی صادق است.

بنابراین، بر اساس رفتارگرایی، ذهن انسان این جعبه سیاه بود که بسته به محرک دریافتی، پاسخ ایجاد می کرد.

سپس شناخت گراها آمدند که معتقد بودند جعبه سیاه نیز چیزی در درون خود دارد که منجر به تفکر رفتاری می شود.

بر اساس این دیدگاه، ذهن انسان پردازشگر اطلاعات است. مابه جای واکنش کورکورانه به محرک ها، چیزهایی را که برایمان اتفاق می افتد، پردازش/تفسیر کنیم. تفکر به ما کمک می کند تا مشکلات را حل کنیم، اقدامات خود را برنامه ریزی کنیم، تصمیم گیری کنیم و غیره.

چرا بیش از حد فکر می کنیم؟

خلاصه، زمانی که در هنگام پردازش/تفسیر چیزهایی که گیر می کنیم بیش از حد فکر می کنیم. در محیط ما اتفاق می افتد.

در هر لحظه، می توانید به یکی از این دو چیز توجه کنید: آنچه در محیط شما اتفاق می افتد و آنچه در ذهن شما اتفاق می افتد. توجه به هر دو به طور همزمان دشوار است. حتی برای جابجایی سریع بین این دو نیاز به سطح بالایی از آگاهی است.

اکنون برای حل مشکلات در محیط خود، اغلب باید فکر کنیم. به عبارت دیگر، ما باید به عقب برگردیم و توجه خود را از محیط به ذهن خود هدایت کنیم. فکر کردن و درگیر شدن همزمان با محیط خود سخت است. ما منابع ذهنی محدودی داریم.

اگر بتوانیم مشکلی را به سرعت حل کنیم، می‌توانیم به سرعت به تعامل با محیط خود بازگردیم. فکر می‌کنید اگر با مشکل پیچیده‌ای مواجه شویم که حل کردن آن آسان نیست، چه اتفاقی می‌افتد؟ دقیقا! ما بیش از حد فکر خواهیم کرد.

همچنین ببینید: 7 نشانه ای که نشان می دهد یک نفر به شما فرافکنی می کند

ما بیش از حد فکر خواهیم کرد زیرا ماهیت مشکل آن را ایجاب می کند. با ایجاد بیش از حد فکر کردن، ذهن شما با موفقیت توجه شما را بر روی مشکل متمرکز می کند. تو در سرت هستی شما در ذهن خود هستید زیرا از آنجا می توانید راه حلی برای مجموعه خود بیابیدمشکل.

هر چه مشکل شما پیچیده تر باشد، بیشتر و طولانی تر، بیش از حد فکر می کنید. مهم نیست که مشکل را می توان یا نمی توان حل کرد. مغز شما شما را در حالت تفکر بیش از حد قرار می دهد، زیرا این تنها راهی است که می داند چگونه مسائل دشوار یا جدید را حل کند.

بگویید که در یک امتحان شکست خورده اید. وقتی به خانه می‌رسی، متوجه می‌شوی که بارها و بارها به اتفاقاتی که افتاده فکر می‌کنی. ذهن شما متوجه شده است که چیزی در محیط شما اشتباه است.

بنابراین، سعی می‌کند شما را به سرتان بازگرداند تا بتوانید بفهمید چه اتفاقی افتاده، چرا اتفاق افتاده و چگونه می‌توانید آن را حل کنید یا در آینده از آن جلوگیری کنید.

این مسابقه افراط اندیشی معمولاً زمانی به پایان می رسد که به خود قول می دهید برای مقاله بعدی سخت تر مطالعه خواهید کرد. با این حال، اگر مشکلی بسیار پیچیده‌تر از آن باشد، خود را گرفتار یک دوره بی‌پایان تفکر بیش از حد می‌شوید.

در مجموع، تفکر بیش از حد مکانیسمی است که به ما امکان می‌دهد ماهیت مشکلات پیچیده خود را درک کنیم. که بتوانیم آنها را حل کنیم.

افراط اندیشی یک عادت نیست

مشکل در نظر گرفتن بیش از حد به عنوان یک عادت یا یک ویژگی این است که زمینه ای که در آن اتفاق می افتد و هدف آن نادیده می گیرد. یک به اصطلاح متفکر معمولی، همیشه به همه چیز فکر نمی کند.

وقتی افراد بیش از حد فکر می کنند، اغلب دلایل خوبی برای این کار دارند. شدت و فراوانی افراط اندیشی به ماهیت آن بستگی داردمشکل پیچیده و منحصربه‌فردی که هر فردی با آن مواجه است.

همچنین ببینید: روانشناسی پشت قطع کردن تلفن شخصی

نادیده گرفتن بیش از حد فکر کردن به‌عنوان یک عادت بد دیگر که باید با چیزهایی مانند حواس‌پرتی و حواس‌پرتی خلاص شویم، تصویر بزرگ‌تری را از دست می‌دهد. همچنین، عادات نوعی پاداش به آنها مرتبط است. این در مورد افراط اندیشی که معمولاً به مرور زمان باعث بدتر شدن احساس فرد می شود، صادق نیست.

چرا تفکر بیش از حد احساس بدی دارد

افراد می خواهند از شر فکر کردن خلاص شوند زیرا اغلب احساس بدی دارد و می تواند منجر به استرس و افسردگی شود. نشخوار فکری در واقع یک پیش بینی کننده قوی افسردگی است.

در مقاله ام در مورد افسردگی و همچنین در کتابم با هدف پنهان افسردگی، گفتم که افسردگی سرعت ما را کند می کند تا بتوانیم در مورد مشکلات زندگی خود نشخوار فکری کنیم.

موضوع این است که مانند بسیاری از چیزهای دیگر در روانشناسی، کاملاً مشخص نیست که آیا نشخوار فکری باعث افسردگی می شود یا افسردگی منجر به نشخوار فکری می شود. من گمان می کنم که این یک رابطه دو طرفه است. هر دو علت و معلول یکدیگرند.

دلایل مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد که چرا بیش از حد فکر کردن به احساسات منفی منجر می‌شود:

اول، اگر بیش از حد فکر کرده‌اید بدون اینکه هیچ راه حلی در ذهن شما وجود داشته باشد، احساس بدی دارید زیرا ناامید و درمانده می‌شوید. . دوم، اگر در مورد راه حل بالقوه خود مطمئن نیستید، احساس بدی دارید زیرا انگیزه لازم برای اجرای راه حل خود را ندارید.

سوم، افکار منفی مانند "چرا همیشه این اتفاق برای من می افتد؟" یا "شانس من بد است" یا"این به آینده من آسیب می زند" می تواند منجر به احساسات منفی شود.

همچنین، زمانی که در یک حالت عاطفی، مثبت یا منفی هستیم، تمایل به طولانی کردن آن داریم. به همین دلیل است که وقتی خوشحال هستیم کارهای بیشتری انجام می دهیم که باعث خوشحالی ما می شود و وقتی احساس بدی داریم همه چیز را منفی می بینیم. من دوست دارم اسمش را اینرسی عاطفی بگذارم.

اگر افراط اندیشی منجر به احساسات منفی شود، احتمالاً چیزهای خنثی را منفی می بینید تا حالت عاطفی منفی خود را طولانی تر کند.

درک این نکته مهم است که فکر کردن بیش از حد خود مشکلی نیست. شکست آن در حل مشکلات شماست. البته، اگر فکر کردن بیش از حد منجر به ایجاد احساس بدی در شما شود و نتواند مشکلتان را حل کند، باید بدانید که چگونه آن را متوقف کنید و در مقالاتی مانند این مقاله فرود بیایید.

توصیه های عمومی من را دفع می کند. مانند «پرهیز از فلج تحلیل» یا «شخص عمل شدن».

چگونه انتظار دارید شخصی که با مشکل پیچیده ای روبرو است فوراً اقدام کند؟ آیا اگر آنها ابتدا سعی کنند ماهیت مشکل خود و پیامدهای آن را به طور کامل درک کنند، ضرری ندارد؟

فقط به این دلیل که برای درک مشکل خود وقت می گذارید و فوراً اقدام نمی کنید، به این معنی نیست که شما یک " نیستید " شخص عمل».

در عین حال، پس از فکر کردن بیش از حد، پس از پردازش کامل مشکل خود، باید تصمیم بگیرید. میشه حلش کرد؟ آیا ارزش حل کردن را دارد؟ آیا می توان آن را کنترل کرد؟ یا باید آن را رها کنید و فراموش کنیددر مورد آن؟

به ذهن خود دلایل محکمی بدهید تا مسیری را دنبال کند و آن مسیر ادامه خواهد داشت.

غلبه بر بیش از حد فکر کردن

زمانی که مشکلی را که باعث شما شده است را حل کنید، فکر کردن به طور خودکار متوقف می شود. بیش از حد فکر کردن اگر برای تصمیم گیری در مورد مسیر شغلی که باید انتخاب کنید بیشتر از اینکه تصمیم بگیرید برای شام چه بخورید باید فکر کنید، ضرر این کار کجاست؟ چرا افراط اندیشی را شیطانی جلوه می دهیم؟

بیش از حد فکر کردن بیشتر چیز خوبی است. اگر بیش از حد متفکر هستید، احتمالاً باهوش هستید و می توانید به یک مشکل از همه جهات نگاه کنید. تمرکز نباید روی این باشد که چگونه افراط اندیشی را متوقف کنید، بلکه باید روی این باشد که چرا بیش از حد فکر می کنید، به خصوص اینکه چرا فکر بیش از حد شما جواب نمی دهد.

راه حلی در پیش ندارید؟ در مورد تغییر روش برخورد با مشکل چطور؟ در مورد کمک گرفتن از شخصی که با مشکل مشابهی روبرو شده است چطور؟

ما در زمان هایی زندگی می کنیم که مشکلات پیچیده تری به طور مداوم بر سر ما ایجاد می شود. روزهایی که برای گذراندن زندگی مجبور بودیم به سادگی شکار و دور هم جمع شویم، گذشته است.

ذهن ما با محیط هایی سازگار است که در آن زندگی به اندازه امروز پیچیده نبود. بنابراین اگر ذهن شما می‌خواهد زمان بیشتری را صرف پرداختن به یک مشکل کند، اجازه دهید. به آن استراحت دهید. با وظایفی دست و پنجه نرم می کند که حتی در شرح وظایفش ذکر نشده است.

Thomas Sullivan

جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.