سندرم کاساندرا: 9 دلیل که به هشدارها توجهی نمی شود
فهرست مطالب
سندرم کاساندرا یا عقده کاساندرا زمانی است که به هشدار یک فرد توجهی نمی شود. این اصطلاح از اساطیر یونانی گرفته شده است.
کاساندرا زنی زیبا بود که زیبایی او آپولو را اغوا کرد تا به او هدیه نبوت بدهد. با این حال، هنگامی که کاساندرا پیشرفت های عاشقانه آپولو را رد کرد، او را نفرین کرد. نفرین این بود که هیچ کس پیشگویی های او را باور نمی کرد.
بنابراین، کاساندرا به زندگی با آگاهی از خطرات آینده محکوم شد، اما نتوانست کار زیادی در مورد آنها انجام دهد.
کاساندراها در زندگی واقعی وجود دارند، هم. اینها افرادی با آینده نگری هستند - افرادی که می توانند چیزها را در بذر ببینند. آنها می توانند روند حرکت همه چیز را ببینند.
با این حال، این نوابغ که می توانند ذهن خود را به آینده فرافکنی کنند، اغلب نادیده گرفته می شوند و جدی گرفته نمی شوند. در این مقاله، به بررسی این موضوع می پردازیم که چرا این اتفاق می افتد و چگونه می توان آن را برطرف کرد.
چرا به هشدارها توجه نمی شود
چندین تمایلات و سوگیری های انسانی در جدی نگرفتن هشدارها نقش دارند. بیایید آنها را یکی یکی بررسی کنیم.
1. مقاومت در برابر تغییر
انسانها در مقاومت در برابر تغییرات عالی هستند. این گرایش ریشه در ما دارد. از منظر تکاملی، این چیزی است که به ما در حفظ کالری کمک کرد و ما را قادر ساخت تا هزاران سال زنده بمانیم.
مقاومت در برابر تغییر دلیلی است که مردم زودتر از انجام پروژه های جدید دست می کشند، چرا نمی توانند به برنامه های تازه فرموله شده خود پایبند باشند، و چرا آنها هشدارها را جدی نمی گیرند.
از همه بدتر این استبه کسانی که هشدار می دهند، کسانی که سعی می کنند وضعیت موجود را به هم بزنند یا "قایق را تکان دهند" منفی نگریسته می شوند.
هیچکس نمی خواهد منفی دیده شود. بنابراین کسانی که هشدار می دهند نه تنها در برابر مقاومت طبیعی انسان در برابر تغییر هستند، بلکه خطر بدنامی نیز دارند.
2. مقاومت در برابر اطلاعات جدید
سوگیری تایید به افراد این امکان را میدهد که اطلاعات جدید را در پرتو آنچه قبلاً به آن اعتقاد دارند ببینند. آنها به طور انتخابی اطلاعات را مطابق با جهان بینی خود تفسیر می کنند. این نه تنها در سطح فردی بلکه در سطح گروهی یا سازمانی نیز صادق است.
همچنین در گروه ها گرایش به تفکر گروهی وجود دارد، یعنی بی توجهی به عقاید و دیدگاه هایی که خلاف آن چیزی است که گروه معتقد است.
4> 3. تعصب خوش بینی
مردم دوست دارند باور کنند که آینده گلگون خواهد بود، همه رنگین کمان و آفتاب. در حالی که به آنها امید می دهد، آنها را نسبت به خطرات و خطرات احتمالی نیز کور می کند. بسیار عاقلانهتر است که ببینیم چه چیزی ممکن است اشتباه پیش بیاید و آمادهسازیها و سیستمهایی را برای مقابله با آینده نه چندان گلگون بالقوه در نظر بگیریم.
وقتی کسی هشداری میدهد، خوشبینهای ستارهدار اغلب آنها را به عنوان "منفی" میخوانند. متفکر" یا "هشدار". آنها مانند:
"بله، اما این هرگز نمی تواند برای ما اتفاق بیفتد."
هر چیزی ممکن است برای هر کسی بیفتد.
4. عدم اضطرار
اینکه افراد چقدر مایل به جدی گرفتن هشدار هستند تا حدی به فوریت هشدار بستگی دارد. اگر رویداد هشدار داده شده احتمال دارد در دوردست اتفاق بیفتددر آینده، هشدار ممکن است غیر جدی گرفته شود.
این نگرش "میبینیم چه زمانی اتفاق میافتد" است.
موضوع این است که "وقتی این اتفاق بیفتد"، ممکن است برای "دیدن" خیلی دیر باشد.
همیشه بهتر است هر چه زودتر برای خطرات آینده آماده شوید. ممکن است این اتفاق زودتر از آنچه پیشبینی میشد رخ دهد.
5. احتمال کم رویداد هشدار داده شده
بحران به عنوان رویدادی با احتمال کم و تاثیر زیاد تعریف می شود. رویداد هشدار داده شده یا بحران بالقوه بسیار نامحتمل بودن دلیل بزرگی برای نادیده گرفتن آن است.
شما به مردم در مورد اتفاق خطرناکی هشدار می دهید که ممکن است اتفاق بیفتد، علیرغم احتمال کم، و آنها مانند:
«بیا! احتمال اینکه چنین اتفاقی بیفتد چقدر است؟»
فقط به این دلیل که قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است یا احتمال وقوع آن کم است، به این معنا نیست که نمی تواند اتفاق بیفتد. یک بحران به احتمال قبلی خود اهمیت نمی دهد. فقط به شرایط مناسب اهمیت می دهد. وقتی شرایط مناسب وجود داشته باشد، سر زشت خود را بالا می برد.
6. اقتدار کم هشداردهنده
وقتی مردم مجبورند چیز جدیدی را باور کنند یا باورهای قبلی خود را تغییر دهند، بیشتر بر قدرت تکیه می کنند.2
در نتیجه، چه کسی می دهد هشدار مهمتر از خود هشدار می شود. اگر فردی که اخطار را صادر می کند مورد اعتماد یا دارای مقام بالایی نباشد، احتمالاً هشدار او نادیده گرفته می شود.
اعتماد مهم است. همه ما داستان پسری که گرگ گریه کرد شنیده ایم.
اعتماد حتی بیشتر می شودزمانی که افراد نامطمئن هستند، زمانی که نمی توانند با اطلاعات بسیار زیاد کنار بیایند، یا زمانی که تصمیمی که باید گرفته شود پیچیده است، مهم است.
وقتی ذهن خودآگاه ما به دلیل عدم قطعیت یا پیچیدگی نمی تواند تصمیم بگیرد، می گذرد. آنها را به بخش عاطفی مغز ما منتقل می کنند. بخش عاطفی مغز بر اساس میانبرهایی مانند:
«چه کسی هشدار داد؟» تصمیم می گیرد؟ آیا می توان به آنها اعتماد کرد؟"
"دیگران چه تصمیماتی گرفته اند؟ بیایید فقط کاری را که آنها انجام می دهند انجام دهیم.»
در حالی که این شیوه تصمیم گیری می تواند گاهی مفید باشد، توانایی های عقلانی ما را دور می زند. و هشدارها باید تا حد امکان منطقی برخورد شود.
به خاطر داشته باشید که هشدارها می تواند از طرف هر کسی اعم از مقامات بالا یا پایین باشد. رد اخطار صرفاً بر اساس اختیارات هشدار دهنده می تواند اشتباه باشد.
7. عدم تجربه در مورد خطر مشابه
اگر کسی در مورد یک رویداد هشداری صادر کند و آن رویداد - یا چیزی شبیه به آن - قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است، می توان به راحتی هشدار را رد کرد.
در در مقابل، اگر اخطار خاطرهای از یک بحران مشابه گذشته را تداعی کند، احتمالاً جدی گرفته میشود.
این امر به مردم امکان میدهد تا همه مقدمات را از قبل انجام دهند و به آنها اجازه میدهد در هنگام وقوع تراژدی به طور مؤثر با آن برخورد کنند.
نمونه دلخراشی که به ذهن می رسد، مورگان استنلی است. این شرکت دفاتری در مرکز تجارت جهانی (WTC) در نیویورک داشت. زمانی که WTCدر سال 1993 مورد حمله قرار گرفت، آنها متوجه شدند که اتفاقی مشابه در آینده نیز می تواند رخ دهد و WTC یک ساختار نمادین است.
آنها به کارکنان خود آموزش دادند که چگونه در صورت تکرار اتفاق مشابه واکنش نشان دهند. آنها تمرینات مناسبی داشتند.
زمانی که برج شمالی WTC در سال 2001 مورد حمله قرار گرفت، این شرکت کارمندانی در برج جنوبی داشت. کارمندان با فشار یک دکمه دفاتر خود را تخلیه کردند، زیرا آنها آموزش دیده بودند. چند دقیقه بعد، وقتی تمام دفاتر مورگان استنلی خالی بود، برج جنوبی ضربه خورد.
همچنین ببینید: چگونه یک فرد اجتنابی را دوست داشته باشیم8. انکار
ممکن است این هشدار صرفاً به این دلیل نادیده گرفته شود که پتانسیل برانگیختن اضطراب را دارد. برای اجتناب از احساس اضطراب، افراد مکانیسم دفاعی انکار را به کار می گیرند.
9. هشدارهای مبهم
نحوه صدور اخطار نیز اهمیت دارد. شما نمی توانید فقط زنگ خطر را بدون توضیح واضح آنچه که از آن می ترسید به صدا در آورید. هشدارهای مبهم به راحتی کنار گذاشته می شوند. ما آن را در بخش بعدی برطرف میکنیم.
آناتومی یک هشدار مؤثر
وقتی هشداری را صادر میکنید، ادعا میکنید که احتمالاً چه اتفاقی میافتد. مانند همه ادعاها، باید از هشدار خود با داده ها و شواهد محکم پشتیبان تهیه کنید.
بحث کردن با داده ها سخت است. مردم ممکن است به شما اعتماد نکنند یا شما را به عنوان یک قدرت پایین تصور کنند، اما به اعداد و ارقام اعتماد خواهند کرد.
همچنین، راهی برای تأیید ادعاهای خود پیدا کنید . اگر می توانید آنچه را که می گویید تأیید کنیدبه طور عینی، مردم تعصبات خود را کنار گذاشته و وارد عمل خواهند شد. داده ها و تأیید عینی عناصر انسانی و سوگیری ها را از تصمیم گیری حذف می کند. آنها به بخش عقلانی مغز علاقه دارند.
کار بعدی که باید انجام دهید این است که عواقب توجه یا عدم توجه به هشدار را به وضوح توضیح دهید. این بار، شما به بخش عاطفی مغز علاقه دارید.
افراد برای جلوگیری از بدبختی یا متحمل شدن هزینه های سنگین هر کاری که می توانند انجام می دهند، اما ابتدا باید متقاعد شوند که چنین چیزهایی می توانند اتفاق می افتد.
نمایش بهتر از گفتن عمل می کند. به عنوان مثال، اگر پسر نوجوان شما اصرار دارد که بدون کلاه ایمنی موتورسیکلت سواری کند، تصاویری از افرادی که در تصادفات موتوری دچار آسیب سر شده اند را به آنها نشان دهید.
همانطور که رابرت گرین در کتاب خود، 48 قانون قدرت ، "نشان دهید، توضیح ندهید." با این حال، توجه نکردن تنها یک روی سکه است.
روی دیگر این است که به مردم بگویید برای جلوگیری از فاجعه آینده چه کاری می توان انجام داد. مردم ممکن است هشدار شما را جدی بگیرند، اما اگر برنامه عملی نداشته باشید، ممکن است فقط آنها را فلج کنید. وقتی به آنها نمی گویید چه کاری انجام دهند، احتمالاً هیچ کاری انجام نخواهند داد.
همچنین ببینید: چیزی که انسان را لجباز می کندطرف مقابل سندرم کاساندرا: دیدن هشدارها در جایی که هیچ هشداری وجود ندارد
بیشتر درست است که بحران ها این کار را انجام نمی دهند. اتفاق می افتد از آبی- که آنها اغلب با چهمحققان مدیریت بحران «پیششرط» میگویند. اگر به هشدارها توجه می شد، می شد از بسیاری از بحران ها جلوگیری کرد.
در عین حال، این تعصب انسانی به نام سوگیری پسینی نیز وجود دارد که می گوید:
“ در نگاهی به گذشته، ما دوست داریم فکر کنیم که در گذشته بیشتر از آنچه واقعاً می دانستیم، می دانستیم." با این باور که هشدار وجود دارد و باید به آن توجه میکردید.
گاهی اوقات، این هشدار وجود ندارد. شما نمی توانید راهی برای دانستن داشته باشید.
طبق پیش بینی سوگیری، ما چیزهایی را که می دانستیم یا منابعی را که در گذشته داشتیم بیش از حد برآورد می کنیم. گاهی اوقات، با توجه به دانش و منابع خود در آن مقطع زمانی، کاری نمیتوانید انجام دهید.
وسوسهانگیز است که هشدارهایی را در جایی که هیچ هشداری وجود نداشت، ببینید، زیرا باور به اینکه میتوانیم از بحران جلوگیری کنیم، به ما یک اشتباه میدهد. حس کنترل این احساس گناه و پشیمانی غیر ضروری را بر دوش می گذارد.
با این باور که این هشدار زمانی وجود داشت که نبود، همچنین راهی برای سرزنش مقامات و تصمیم گیرندگان است. به عنوان مثال، وقتی فاجعه ای مانند حمله تروریستی رخ می دهد، مردم اغلب چنین می گویند:
آیا سازمان های اطلاعاتی ما خواب بودند؟ چطور آنها آن را از دست دادند؟»
خب، بحرانها همیشه با هشدارهایی در یک بشقاب همراه نیستند تا ما به آنها توجه کنیم. گاهی اوقات، آنها فقط به سمت ما می آیند و هیچ کس مطلقاً کاری نمی تواند برای جلوگیری از آن انجام دهدآنها.
مراجع
- Choo, C. W. (2008). بلایای سازمانی: چرا اتفاق می افتد و چگونه می توان از آنها جلوگیری کرد. تصمیم مدیریت .
- Pilditch, T. D., Madsen, J. K., & کاسترز، آر (2020). پیامبران دروغین و نفرین کاساندرا: نقش اعتبار در به روز رسانی باورها Acta psychologica , 202 , 102956.