درک ترس
فهرست مطالب
این مقاله به شما در درک ترس، از کجا و روانشناسی ترس های غیر منطقی کمک می کند. ایدههای کلیدی برای غلبه بر ترس نیز ایدههایی هستند.
ساجد با آرامش در جنگل قدم میزد، دور از هیاهوی شهرش. محیطی آرام و آرام بود و او هر دقیقه از این پیوند مجدد مقدس با طبیعت را دوست داشت.
ناگهان صدای پارس از پشت درختانی که مسیر را احاطه کرده بودند به گوش رسید.
او مطمئن بود که سگ وحشی است و به یاد گزارش های اخیر در مورد حمله سگ های وحشی به مردم این منطقه افتاد. . صدای پارس بلندتر و بلندتر شد و در نتیجه او وحشت کرد و تغییرات فیزیولوژیکی زیر در بدنش رخ داد:
- قلبش شروع به تندتر زدن کرد
- ضربان نفسش افزایش یافت
- سطح انرژی او افزایش یافت
- آدرنالین در خونش آزاد شد
- تحمل درد و قدرت او افزایش یافت
- تکانه های عصبی او بسیار سریعتر شد
- مردمک چشمانش گشاد شد و تمام بدنش هوشیارتر شد
بدون فکر کردن، ساجد برای نجات جانش به سمت شهر دوید.
اینجا چه خبر بود. ?
ترس یک پاسخ جنگ یا گریز است
احساس ترس ما را برمی انگیزد که یا بجنگیم یا از موقعیتی که از آن می ترسیم فرار کنیم. تمام تغییرات فیزیولوژیکی که در بدن ساجد اتفاق افتاد، او را برای هر یک از این دو عمل - جنگ یا فرار - آماده می کرد.
همچنین ببینید: مسابقه مسائل رهاسازیاز آنجایی که اواو می دانست که سگ ها خطرناک هستند، به جای تلاش برای غلبه بر یک حیوان دیوانه و وحشی در میان ناکجاآباد (جنگ) دویدن (پرواز) را انتخاب کرد. همانطور که می بینید، هدف از این واکنش مبارزه یا فرار تضمین بقای ماست.
افراد معمولاً در مورد ترس بسیار منفی صحبت می کنند و اغلب نقش مهمی را که در بقای ما ایفا می کند فراموش می کنند.
بله، می دانم که آنها بیشتر به انواع دیگری از ترس های ناخواسته و غیرمنطقی اشاره می کنند که می گویند ترس یک دشمن است، اما این ترس ها اساساً همان ترسی است که ما تجربه می کنیم (همانطور که بعداً توضیح خواهم داد). در حالی که توسط یک جانور وحشی تعقیب میشوید.
تنها تفاوت این است که ترسهای ناخواسته و غیرمنطقی معمولاً بسیار ظریفتر هستند تا جایی که گاهی حتی از دلایل پشت آنها آگاه نیستیم.
ترس های ناخواسته و غیرمنطقی
چرا ما هرگز ترس های غیرمنطقی داشته باشیم؟ آیا ما موجوداتی منطقی نیستیم؟
ما ممکن است آگاهانه منطقی باشیم، اما ناخودآگاه ما که بیشتر رفتارهای ما را کنترل می کند، از عقلانیت دور است. دلایل خاص خود را دارد که اغلب با استدلال آگاهانه ما در تضاد است.
ترسی که هنگام تعقیب و گریز توسط یک جانور وحشی در شما ایجاد می شود کاملاً موجه است زیرا خطر واقعی است اما ترس های غیرمنطقی زیادی وجود دارد که انسان ها نسبت به موقعیت هایی ایجاد می کنند که واقعاً تهدید کننده نیستند.
برای ذهن آگاه، منطقی و منطقی ما تهدید کننده به نظر نمی رسند، بلکه برای ناخودآگاه ما تهدید کننده به نظر نمی رسند.توجه داشته باشید که آنها انجام می دهند - این مالش است. حتی اگر موقعیت یا چیزی که از آن می ترسیم اصلاً خطرناک نباشد، باز هم آن را خطرناک «درک» می کنیم و از این رو ترس.
درک ترس های غیر منطقی
فرض کنید شخصی از سخنرانی در جمع می ترسد. سعی کنید قبل از سخنرانی او را به طور منطقی متقاعد کنید که نباید بترسد و ترس او کاملاً غیرمنطقی است. این کار نمی کند زیرا همانطور که قبلا ذکر شد، ناخودآگاه منطق را درک نمی کند.
بیایید نگاهی عمیق تر به ذهن این شخص بیندازیم.
در گذشته، او بارها رد شد و او معتقد بود که این اتفاق افتاده است زیرا او به اندازه کافی خوب نیست. در نتیجه، ترس از طرد شدن در او ایجاد شد، زیرا هر بار که طرد میشد، بیکفایتی او را به یاد میآورد.
بنابراین ناخودآگاه او باعث میشود از سخنرانی در جمع بترسد، زیرا فکر میکرد که صحبت کردن در مقابل مخاطبان زیاد میتواند افزایش یابد. احتمال رد شدن او وجود دارد، به خصوص اگر عملکرد خوبی نداشته باشد.
او می ترسید که دیگران متوجه شوند که او در سخنرانی بد است، اعتماد به نفس ندارد، دست و پا چلفتی است و غیره. عزت نفس هر کسی.
دلایل زیادی می تواند وجود داشته باشد که چرا یک فرد از سخنرانی در جمع می ترسد، اما همه آنها حول محور ترس از طرد شدن می چرخند.
واضح است که ضمیر ناخودآگاه این شخص از ترس از سخنرانی در جمع به عنوان مکانیزم دفاعی برایاز عزت نفس و رفاه روانی او محافظت کنید.
این برای همه ترس ها صادق است. آنها از ما در برابر خطرات واقعی یا درک شده محافظت می کنند - خطراتی که برای بقای فیزیولوژیکی یا بهزیستی روانشناختی ما وجود دارد.
ترس ها و ترس های آموخته شده
وقتی ترس بیش از حد است به حدی که باعث حملات پانیک می شود. با شی یا موقعیت ترسناک مواجه می شود و به آن فوبیا می گویند.
در حالی که ما از نظر بیولوژیکی آماده ترس غیرمنطقی از انواع خاصی هستیم، فوبیاها عمدتاً ترس های آموخته شده هستند. اگر فردی در اوایل زندگی خود یک تجربه شدید و آسیب زا از آب (مانند غرق شدن) داشته باشد، ممکن است به فوبیا از آب مبتلا شود، به خصوص در مکان هایی که احتمال غرق شدن وجود دارد.
اگر فردی وجود دارد. هیچ تجربه آسیب زا با آب را تجربه نکرد، بلکه فقط شخص دیگری را در حال غرق شدن "دید"، که ممکن است با دیدن واکنش ترسناک فرد غرق شده، آب هراسی نیز در او ایجاد شود.
این گونه ترس ها را یاد می گیرند. کودکی که والدینش دائماً در مورد مسائل مربوط به سلامتی نگران هستند، ممکن است این ترس را از آنها بگیرد و همچنان نگران کننده دائمی در بزرگسالی خود باشد.
اگر مراقب و هوشیار نباشیم، مردم ترسهای خود را به ما منتقل میکنند که خود ممکن است از دیگران آموخته باشند.
تنها راه غلبه بر ترسها
مواجه شدن با آنها است. این تنها روشی است که کار می کند. به هر حال، اگر شجاعت کار آسانی بوددر آن صورت همه نترس بودند.
اما واضح است که اینطور نیست. قرار دادن خود در معرض چیزها و موقعیت هایی که از آنها می ترسید تنها راه غلبه بر ترس است.
اجازه دهید توضیح دهم که چرا این رویکرد کار می کند:
ترس چیزی جز یک باور نیست – باور به اینکه چیزی هست تهدیدی برای بقا، عزت نفس، شهرت، رفاه، روابط و هر چیزی.
اگر ترس های غیرمنطقی دارید که در واقع هیچ تهدیدی ایجاد نمی کنند، فقط باید ناخودآگاه خود را متقاعد کنید که آنها هیچ تهدیدی ندارند. به عبارت دیگر، شما باید باورهای نادرست خود را تصحیح کنید.
تنها راهی که می توان این کار را انجام داد، ارائه «اثبات» به ناخودآگاه خود است. اگر از چیزها و موقعیت هایی که می ترسید اجتناب کنید، فقط باور خود را تقویت می کنید که چیزی که از آن می ترسید تهدید کننده است (در غیر این صورت از آن اجتناب نمی کنید).
هر چه بیشتر از ترس های خود فرار کنید، بیشتر می شوید. آنها رشد خواهند کرد. این یک دروغ ساختگی نیست بلکه یک حقیقت روانشناختی است. حال، وقتی تصمیم می گیرید با ترس های خود روبرو شوید چه اتفاقی می افتد؟
به احتمال زیاد متوجه می شوید که چیزی یا موقعیتی که از آن می ترسیدید آنقدرها که قبلاً به نظر می رسید خطرناک نیست. به عبارت دیگر، هیچ آسیبی به شما وارد نکرد. به هیچ وجه تهدید کننده نبود.
این کار را به اندازه کافی انجام دهید تا ترس خود را از بین ببرید. این به این دلیل است که شما "شواهد" بیشتری را به ذهن ناخودآگاه خود ارائه خواهید کرد که وجود دارد. در واقع، چیزی برای ترس و زمان استزمانی خواهد آمد که ترس به طور کامل ناپدید شود.
باور نادرست شما از بین خواهد رفت زیرا دیگر چیزی برای حمایت از آن وجود ندارد.
ترس از ناشناخته (تهدیدها)
بیایید سناریو را تغییر دهیم بیت در مثال ساجد که در ابتدای این پست آوردم. فرض کنید به جای اینکه پرواز را انتخاب کند، او جنگیدن را انتخاب کرد.
همچنین ببینید: روش های انگیزش: مثبت و منفیشاید او تصمیم گرفته بود که سگ زیاد او را اذیت نمی کند و اگر این کار را می کرد، تمام تلاش خود را می کرد تا آن را با چوب یا چیز دیگری دور کند.
در حالی که او با نگرانی آنجا منتظر بود، چوبی را که در همان نزدیکی پیدا کرده بود، گرفت، پیرمردی با سگ خانگی اش از پشت درختان ظاهر شد. ظاهراً آنها هم از قدم زدن لذت می بردند.
ساجد بلافاصله آرام شد و نفس راحتی کشید. در حالی که هر احتمالی وجود داشت که اگر ساجد یک سگ وحشی بود در معرض خطر واقعی قرار می گرفت، این سناریو به خوبی نشان می دهد که چگونه ترس های غیرمنطقی بر ما تأثیر می گذارد.
آنها بر ما تأثیر می گذارند زیرا ما هنوز "نمی دانیم" آنها فقط اشتباهات ادراک هستند.
اگر در مورد چیزهایی که از آنها می ترسیم دانش کافی به دست آوریم، به راحتی می توانیم آنها را غلبه کنیم. شناخت و درک ترس هایمان نیمی از کار غلبه بر آنهاست.
ما از چیزهایی که می دانیم نمی توانند به ما آسیبی وارد کنند نمی ترسیم. ما از چیزهایی که ناشناخته هستند می ترسیم زیرا یا تصور می کنیم که آنها تهدید کننده هستند یا از پتانسیل آنها برای ایجاد آسیب مطمئن نیستیم.