شکل گیری کلیشه ها توضیح داده شد
فهرست مطالب
این مقاله بر مکانیزمهای شکلگیری کلیشهها تمرکز میکند، و توضیح میدهد که چرا مردم برای دیگران کلیشهسازی میکنند و چگونه میتوانیم شروع به شکستن این کلیشهها کنیم.
کلیشه به معنای نسبت دادن یک ویژگی شخصیتی یا مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی است. گروهی از مردم. این ویژگیها ممکن است مثبت یا منفی باشند و معمولاً کلیشهسازی گروهها بر اساس سن، جنسیت، نژاد، منطقه، مذهب و غیره انجام میشود. جنسیت، در حالی که "ایتالیایی ها دوستانه هستند" یک کلیشه مبتنی بر منطقه است.
در هسته آن، یک کلیشه یک باور آموخته شده/اکتسابی در مورد گروهی از مردم است. ما کلیشه ها را از فرهنگی که در آن زندگی می کنیم و اطلاعاتی که در معرض آن قرار داریم به دست می آوریم. نه تنها کلیشه ها به صورت ناخودآگاه آموخته می شوند، بلکه کلیشه سازی نیز به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد.
این بدان معناست که حتی اگر ممکن است خود را آزاد از هر گونه کلیشه ای بدانید، باز هم به طور ناخودآگاه به افراد کلیشه سازی خواهید کرد. این یکی از ویژگیهای اجتنابناپذیر طبیعت انسان است.
برای آزمایش میزان کلیشهسازی ناخودآگاه در افراد، دانشمندان از آنچه به عنوان "تست ارتباط ضمنی" شناخته میشود، استفاده میکنند. این آزمون شامل نشان دادن سریع تصاویر آزمودنیها و سنجش پاسخ آنها برای تعیین تداعیهایی است که آنها در ذهن خود دارند، قبل از اینکه زمان کافی برای تفکر و واکنش نشان دهند.حتی افرادی که آگاهانه فکر میکنند کلیشهسازی نمیکنند، مستعد کلیشهسازی ناخودآگاه هستند.
شکل گیری کلیشه ها و کلیشه سازی
چرا کلیشه سازی چنین ویژگی فراگیر روانشناسی انسان است؟
برای پاسخ به این سوال، به محیط های پارینه سنگی در که بیشتر مکانیسم های روانی ما تکامل یافته است.
انسانها در آن زمان خود را در گروههای عشایری با حدود 150-200 عضو در هر گروه سازماندهی کردند. آنها مجبور نبودند تعداد زیادی از مردم را پیگیری کنند. آنها فقط باید نام و ویژگی های شخصیتی حدود 150-200 نفر را به خاطر بسپارند.
امروزه جوامعی که مردم در آن زندگی می کنند در مقایسه با زمان های قدیم جمعیت بسیار زیادی دارند. می توان انتظار داشت که اکنون انسان ها بتوانند نام و ویژگی های افراد بسیار بیشتری را به خاطر بسپارند.
اما این اتفاق نیفتاده است. مردم فقط به این دلیل که در جوامع بزرگتر زندگی می کنند، نام های بیشتری را به خاطر نمی آورند. تعداد افرادی که شخص با نام به یاد می آورد هنوز با آنچه در دوران پارینه سنگی از او انتظار می رفت مرتبط است. ?
شما با دسته بندی آنها را شناسایی و درک می کنید. هرکسی که آمار را مطالعه کرده باشد، می داند که با سازماندهی و طبقه بندی آن ها می توان با مقادیر بی حد و حصر داده ها بهتر برخورد کرد.
کلیشه سازی چیزی نیست.اما دسته بندی شما با گروه هایی از مردم به عنوان یک فرد رفتار می کنید. شما صفات را بر اساس کشور، نژاد، منطقه، جنس و غیره به گروههایی از افراد دستهبندی و نسبت میدهید. تعداد افراد با تقسیم آنها به گروه ها.
کلیشه "زنان احساسی هستند" به شما اطلاعاتی در مورد نیمی از جمعیت بشر می دهد، بنابراین لازم نیست تک تک زنان روی کره زمین را بررسی یا مطالعه کنید. به طور مشابه، «سیاهها خصمانه هستند» کلیشهای است که به شما امکان میدهد بدانید که گروهی از افراد تمایلی غیردوستانه دارند.
همانطور که میبینید، کلیشهسازی کلیشهای است و میتواند شما را از این واقعیت بپوشاند. تعداد قابل توجهی از افراد در گروه کلیشه ای ممکن است با کلیشه سازگار نباشند. به عبارت دیگر، شما این احتمال را در نظر نمی گیرید که "همه زنان احساساتی نیستند" یا "هر سیاه پوستی خصمانه نیست."
کلیشه ها به دلایلی وجود دارند
کلیشه ها معمولا هسته ای از حقیقت در آنها اگر این کار را نمی کردند، در وهله اول شکل نمی گرفتند.
به عنوان مثال، دلیل اینکه ما با کلیشه هایی مانند "مردان احساساتی هستند" مواجه نمی شویم، زیرا مردان، به طور متوسط و بر خلاف زنان، در پنهان کردن احساسات خود خوب عمل می کنند.
نکته این است که که کلیشه ها از هوا زاده نمی شوند. آنها دلایل خوبی برای وجود دارند. در عین حال، همه افراد درگروه کلیشهای الزاماً دارای ویژگیهای مرتبط با گروه هستند.
بنابراین، وقتی به شخصی کلیشهای میدهید، احتمال اینکه حق با شما باشد و یا اشتباه هر دو وجود دارد. هر دو احتمال وجود دارد.
ما در مقابل آنها
شاید مهمترین کارکرد کلیشه سازی این باشد که به ما کمک می کند بین دوست و دشمن تفاوت قائل شویم. به طور معمول، افراد درون گروه اجتماعی یک فرد احتمالاً به طور مطلوب درک می شوند، در حالی که گروه های بیرونی احتمالاً به طور نامطلوب درک می شوند.
این نه تنها به ما کمک می کند تا نسبت به خود و هویت گروهی خود احساس خوبی داشته باشیم، بلکه ما را قادر می سازد تا تحقیر کنیم و گاهی اوقات حتی گروه های بیرونی را غیرانسانی کنید. کلیشهای منفی از گروههای بیرونی یکی از ویژگیهای درگیری انسانی در طول تاریخ بوده است.
همچنین، کلیشهسازی منفی قویتر از کلیشهسازی مثبت است. مطالعات علوم اعصاب نشان میدهد که مغز ما به اطلاعاتی درباره گروههایی که بهطور نامطلوب به تصویر کشیده میشوند، واکنش قویتری نشان میدهد.3
از نظر اجداد شکارچی-گردآورنده ما، عدم توانایی در تشخیص دوست از دشمن به راحتی میتوانست به معنای مرگ باشد.
چگونه کلیشه ها شکسته می شوند
کلیشه سازی یادگیری از طریق تداعی است. این به همان روشی عمل می کند که همه باورهای دیگر عمل می کنند. اگر تنها در معرض یک نوع ارتباط قرار بگیرید، به مرور زمان آن را تقویت خواهید کرد. اگر در معرض تداعیهای متناقض هستید، این احتمال وجود دارد که این کلیشه را بشکنید.
به عنوان مثال، اگر قبلاً معتقد بودید که «افریقاییها نادان هستند.مردم» سپس تماشای موفقیت آفریقایی ها در جبهه های فکری می تواند به شکستن کلیشه شما کمک کند.
همچنین ببینید: مراحل رشد گروهی (5 مرحله)با این حال، همه ما توانایی یکسانی برای رهایی از کلیشه ها نداریم. مطالعه اخیر منتشر شده در ژورنال روانشناسی تجربی نشان داد که افرادی که توانایی های شناختی بالاتری دارند (مانند تشخیص الگو) به احتمال زیاد در مواجهه با اطلاعات جدید یاد می گیرند و همچنین از کلیشه ها رهایی می یابند.4
همچنین ببینید: متفکران عمیق چه کسانی هستند و چگونه فکر می کنند؟به عبارت دیگر، هوشمندی برای یادگیری و حذف کلیشه ها لازم است، همانطور که برای یادگیری و حذف همه چیز لازم است.
مراجع
- Nelson, T. D. (2006). روانشناسی تعصب . پیرسون آلین و بیکن.
- Bridgeman، B. (2003). روانشناسی و تکامل: خاستگاههای ذهن . حکیم.
- Spiers, H. J., Love, B. C., Le Pelley, M. E., Gibb, C. E., & مورفی، R. A. (2017). لوب تمپورال قدامی شکل گیری تعصب را دنبال می کند. مجله علوم اعصاب شناختی ، 29 (3)، 530-544.
- Lick، D. J.، Alter، A. L.، & فریمن، جی بی (2018). آشکارسازهای الگوی برتر به طور موثر کلیشه های اجتماعی را یاد می گیرند، فعال می کنند، اعمال می کنند و به روز می کنند. مجله روانشناسی تجربی: عمومی ، 147 (2)، 209.