وقتی دیگه اهمیتی نمیدی
فهرست مطالب
چرا ما از اهمیت دادن دست می کشیم؟
پاسخ به این سوال در درک اینکه چرا اهمیت می دهیم نهفته است. وقتی به چیزی اهمیت می دهیم، توجه، انرژی، زمان و علاقه خود را به آن می دهیم.
چرا؟
برای دریافت چیزی در ازای آن.
به هر حال، توجه، انرژی، زمان و علاقه همه منابع گرانبهایی هستند. ما نمی خواهیم آنها را هدر دهیم. بنابراین، انتظار بازگشت در بافت مراقبت بافته می شود.
مراقبت برابر با سرمایه گذاری است. هیچ کس نمی خواهد سرمایه گذاری بدی انجام دهد. اگر در یک کسبوکار شکست خورده سرمایهگذاری کردهاید، به سرعت سرمایهگذاری را متوقف میکنید.
بهطور مشابه، وقتی متوجه میشویم که بازدهی را که انتظارش را داشتیم به دست نمیآوریم، دیگر اهمیتی نمیدهیم.
دلایلی که ما از اهمیت دادن خودداری می کنیم
اکنون که اصول اولیه را از سر راه برداشته ایم، بیایید به چند دلیل خاص که چرا مردم اهمیت نمی دهند نگاه کنیم. متوجه خواهید شد که همه آنها به مفهوم "نقض انتظارات" با هم مرتبط هستند.
1. ناامیدی
ناامیدی چیزی جز نقض انتظارات مثبت نیست. اگر برای یک امتحان سخت مطالعه کنید، انتظار دارید آن امتحان را شکست دهید. اگر این کار را نکنید، ناامید می شوید. اگر دوباره سخت تلاش کنید و دوباره شکست بخورید، اینگونه خواهید بود:
«تمام کردم. من دیگر اهمیتی نمی دهم."
آنچه شما واقعاً می گویید این است:
"من می خواهم وقت و انرژی خود را روی چیزی بدون بازگشت سرمایه گذاری نکنم."
2. درد عاطفی
در حالی که ناامیدی نوعی درد عاطفی است، اما به اندازههنگامی که نفس شما آسیب می بیند.
در ادامه با مثال بالا، اگر نفس شما وابسته به کسب نمرات خوب در آزمون است و در آزمون مردود می شوید، به راهی برای رفع درد عاطفی خود نیاز دارید.
یکی از راه های انجام این کار این است که اعلام کنید که اصلاً به امتحانات اهمیت نمی دهید. به این ترتیب، از نفس خود به شیوه ای پیشگیرانه محافظت می کنید.
وقتی درد عاطفی شما از یک آستانه فراتر رود، ذهن شما خاموش می شود و بی حس می شود. این بیحسی شبیه بیحسی است که هنگام آسیب جسمی احساس میکنید. این روشی است که بدن شما از شما در برابر درد بیشتر محافظت می کند.
بی حسی عاطفی و دیگر سرمایه گذاری عاطفی ما را از دردهای عاطفی بیشتر محافظت می کند.
3. مدیریت منابع
وقتی پول خود را از یک کسبوکار شکست خورده خارج میکنید، میتوانید آن را در کسبوکار دیگری سرمایهگذاری کنید که بازدهی بیشتری دارد.
بهطور مشابه، زمانی که به چیزی اهمیت نمیدهید، میتوانید این "مراقبت" را روی چیز دیگری با احتمال بازگشت بیشتر سرمایه گذاری کنید.
به همین دلیل است که شنیدن اینکه مردم می گویند:
"من دیگر به روابط اهمیت نمی دهم. من میخواهم روی حرفهام تمرکز کنم.»
همچنین ببینید: تله "از فردا شروع کن".«دیگر به دوستیها اهمیت نمیدهم. من می خواهم زمانی را به رابطه خود اختصاص دهم.»
4. مکانیسم مقابله
مثل درد عاطفی، استرس نیز می تواند غیرقابل تحمل باشد و ذهن ما را بیش از حد تحت فشار قرار دهد. استرس معمولا زمانی ایجاد می شود که مجبور باشیم اطلاعات زیادی را پردازش کنیم. وقتی این اتفاق بیفتد، ما احتمالاً خودمان را پرتاب می کنیمدستان خود را در هوا قرار دهید و بگویید:
«برام مهم نیست! من تمام شده ام!»
آنچه ما واقعاً در این سناریو می گوییم این است:
«نمی توانم با چیزهایی که زندگی به سمت من پرتاب می کند کنار بیایم. من نیاز به استراحت دارم."
وقتی آن استراحت را انجام می دهید، "مراقبت" خود را از چیزهای بی اهمیت کنار می گذارید و آن را به چیزهای مهم تری که نیاز به توجه فوری دارند منحرف می کنید.
5. افسردگی
استرس مزمن و مشکلات حل نشده طولانی مدت منجر به افسردگی می شود. در هسته خود، افسردگی یک مورد شدید از نقض انتظارات است. مردم زمانی افسرده میشوند که زندگیشان آنطور که انتظار داشتند نیست.
بیتفاوتی یا بیتوجهی ویژگی مشترک نه تنها افسردگی، بلکه بسیاری از اختلالات دیگر است. اما بی تفاوتی با افسردگی یکی نیست. این حالت روانی متفاوتی با افسردگی است.
اما هدف این دو حالت روانی با هم همپوشانی دارند.
هر دو طراحی شده اند تا شما را در مسیر خود متوقف کنند و باعث شوند که زندگی خود را دوباره ارزیابی کنید. می توانید به مسیر دیگری بروید.
6. Anhedonia
Anhedonia، یکی دیگر از ویژگی های افسردگی، ناتوانی در احساس لذت است. وقتی افسرده هستید، دیگر از چیزی که معمولاً لذتبخش میدانید لذت نمیبرید.
این نیز یک «استراتژی مدیریت منابع» ذهن است. اگر در هنگام افسردگی دچار آنهدونیا نبودید، زمان و انرژی خود را صرف سرگرمی های خود در مقابل رسیدگی به مشکلات زندگی خود می کنید.
7. بحران وجودی
اگر در حال گذر از یک بحران وجودی هستیدبحران، احتمالاً به این نتیجه رسیده اید که هیچ چیز مهم نیست. هیچی معنی نداره از آنجایی که ما ارگانیسمهایی هستیم که به دنبال معنا هستند، این انتظارات اساسی همه ما از زندگی را نقض میکند - اینکه باید معنادار باشد.
وقتی دیگر در یک رابطه اهمیتی نمیدهید
مردم انتظارات زیادی از روابط و ازدواج دارند. وقتی این انتظارات به طور مکرر برآورده نمی شوند، دیگر به روابط اهمیت نمی دهند. آنها ممکن است تصمیم بگیرند که از قرار ملاقات و روابط استراحت کنند.
هنگامی که شما در یک رابطه هستید، بیتفاوتی نیز میتواند ایجاد شود. اگر به طور مداوم متوجه شوید که به شریک خود اهمیت می دهید در حالی که او اهمیتی نمی دهد، دیگر اهمیت نمی دهید. سرمایه گذاری عاطفی را متوقف می کنید. نه تنها به این دلیل که هیچ بازگشتی ندارید، بلکه برای محافظت از خود در برابر دردهای عاطفی.
وقتی دیگر به کار اهمیت نمی دهید
هنگام انتخاب شغل، یک اشتباه رایج مردم مرتکب می شوند. این است که آنها حقوق و مزایا را بیش از حد ارزش گذاری می کنند و جنبه های دیگر شغل را کم ارزش می دانند.
اگر شغلی دارید که درآمد خوبی دارد اما شما را از نظر ذهنی خسته می کند، می توانید به نقطه ای برسید که دیگر به آن اهمیت ندهید.
همچنین ببینید: سوگیری های شناختی (20 مثال)شاید سعی کرده اید نقاط منفی کار خود را برطرف کنید، اما ارشد شما پیشنهادات شما را رد کرده اند. بنابراین، برای حقوق و مزایا در کار میمانید، اما دیگر به بهبود آن اهمیت نمیدهید.
وقتی دیگر به چیزی اهمیت نمیدهید
این میتواند نشانهای از انتظارات شما باشد. در زندگی چندگانه نقض شده استمناطق. همه چیز آنطور که تو می خواستی نیست. بنابراین، دیگر به هیچ چیز اهمیت نمی دهید.
همچنین ممکن است نشانه ای از یک بحران وجودی باشد. اگر فکر می کنید هیچ چیز معنی ندارد، فکر می کنید هیچ چیز ارزش توجه کردن را ندارد.