چرا مردم دیوانه هستند؟
فهرست مطالب
چرا برخی افراد بیش از حد کنترل میکنند؟
چه چیزی باعث میشود که یک فرد یک فرد کنترلکننده باشد؟
همچنین ببینید: فهرست سبک های رهبری و تعاریفاین مقاله روانشناسی کنترل افراد را بررسی میکند، چگونه ترس باعث کنترل افراد میشود، و چگونه رفتار کنترل فریک ها ممکن است تغییر کند. اما ابتدا، میخواهم آنجلا را به شما معرفی کنم.
مادر آنجلا یک دیوانه کنترل بود. به نظر می رسید که او می خواست تمام جنبه های زندگی آنجلا را کنترل کند.
او همیشه در مورد مکان آنجلا میپرسید، هر زمان که میتوانست او را همراهی میکرد و در تصمیمهای اصلی زندگیاش دخالت میکرد. علاوه بر این، او این عادت آزاردهنده را داشت که گهگاه وسایل را در اتاق آنجلا جابهجا کند.
آنجلا متوجه شد که این رفتار فقط مراقبت نیست. او احساس میکرد که حقوق اولیهاش پایمال میشود، به دور از احساس مراقبت. هنگامی که افراد خود را به شدت به یک جهت هل می دهند، به این دلیل است که توسط چیزی در جهت مخالف کشیده می شوند.
Control freaks نیاز شدیدی به کنترل دیگران دارند زیرا معتقدند فقدان کنترل هستند. خودشان بنابراین نیاز بیش از حد به کنترل به این معنی است که فرد به نحوی در زندگی خود کنترل ندارد.
اکنون «عدم کنترل» یک عبارت بسیار گسترده است. این شامل هر جنبه ممکنی از زندگی است که ممکن است یک فرد بخواهد کنترل کند اما متوجه شود که نمیتواند یا نمیتواند. اما ژنرالاین قانون ثابت می ماند- یک فرد تنها در صورتی به یک فرد کنترل تبدیل می شود که فکر کند بر هیچ جنبه ای از زندگی خود کنترل ندارد.
هر چیزی که فرد قادر به کنترل آن در زندگی خود نباشد می تواند باعث ایجاد احساس عدم کنترل شود. این احساسات آنها را تحریک می کند تا کنترل آن چیز ظاهراً غیرقابل کنترل را به دست آورند. این کاملاً خوب است زیرا دقیقاً همان تعداد احساسات طراحی شده است که به ما نشان می دهد که برخی نیازها باید برآورده شوند.
بعضی از افراد به جای بازپس گیری کنترل روی چیزی که در وهله اول کنترل خود را از دست داده اند سعی می کنند کنترل بر سایر زمینه های بی ربط زندگی خود را دوباره به دست می آورند.
اگر فردی احساس می کند که کنترلی بر X ندارد، به جای اینکه کنترل X را دوباره به دست بیاورد، سعی می کند Y را کنترل کند. Y معمولاً چیز ساده تری است. برای کنترل در محیط خود مانند مبلمان یا افراد دیگر.
به عنوان مثال، اگر فردی احساس می کند کنترلی در کار خود ندارد، به جای اینکه کنترل را در زندگی کاری خود به دست بیاورد، ممکن است سعی کند با اسباب کشی دوباره آن را به دست آورد. یا دخالت ناسالم در زندگی فرزندانشان.
تمایل پیش فرض ذهن انسان این است که به دنبال کوتاه ترین و آسان ترین راه برای رسیدن به یک هدف باشد. جابهجایی اثاثیه یا فریاد زدن بر سر بچهها بسیار آسانتر از رویارویی با مشکل اصلی زندگی و حل آن است.
ترس باعث میشود افراد کنترل کنند
ما دوست داریم چیزهایی را که دارای پتانسیل هستند کنترل کنیم. ازباعث آسیب زدن به ما می شود زیرا با کنترل آن چیز می توانیم از آسیب رساندن آن به ما جلوگیری کنیم.
دختری که می ترسد دوست پسرش او را رها کند، ممکن است سعی کند با بررسی مداوم زندگی خود را بیش از حد کنترل کند. او این کار را انجام می دهد تا خودش را متقاعد کند که هنوز با اوست.
به طور مشابه، شوهری که می ترسد همسرش به او خیانت کند، ممکن است کنترل کننده شود. والدینی که می ترسند پسر نوجوانشان تحت تأثیر منفی دوستان قرار بگیرد، ممکن است با اعمال محدودیت ها، او را کنترل کنند.
در موارد فوق، واضح است که هدف از تلاش برای کنترل دیگران، جلوگیری از آسیب رساندن به خود یا جلوگیری از آسیب به خود است. برای عزیزان
اما، یک عامل حیله گر و مرتبط با ترس دیگر وجود دارد که می تواند فرد را به یک فرد کنترل کننده تبدیل کند.
ترس از کنترل شدن
به اندازه کافی عجیب، کسانی که از بودن می ترسند کنترل شده توسط دیگران ممکن است در نهایت به افراد کنترل کننده تبدیل شوند. منطق در اینجا همان است - اجتناب از درد یا آسیب. هنگامی که می ترسیم دیگران سعی در کنترل ما دارند، ممکن است سعی کنیم آنها را کنترل کنیم تا از کنترل ما توسط آنها جلوگیری کنیم.
با کنترل افراد اطراف خود، افراد کنترل کننده می توانند مطمئن باشند که خیر. کسی جرات می کند آنها را کنترل کند. به هر حال، حتی فکر کردن به کنترل کسی که از قبل تحت کنترل او هستید، سخت است.
غیرقانونی کنترلی قابل تغییر است
مانند بسیاری از ویژگی های شخصیتی دیگر، کنترل کننده بودن چیزی نیست. شما گیر کرده اید مانندهمیشه، درک دلایل رفتار کنترلکننده، اولین گام برای غلبه بر آن است.
افراد پس از یک رویداد مهم زندگی که باعث ایجاد احساس عدم کنترل در آنها میشود، احتمالاً کنترلکننده میشوند. به عنوان مثال، تغییر شغل، نقل مکان به کشور جدید، طلاق و غیره.
رویدادهای جدید زندگی که حس کنترل را به آنها باز می گرداند، به طور طبیعی رفتار کنترلی آنها را در طول زمان آرام می کند.
به عنوان مثال، فردی که در ابتدا احساس می کرد در یک شغل جدید کنترلی ندارد، ممکن است زمانی که در محل کار جدید خود احساس راحتی می کند، دیگر از کنترل خارج می شود.
اما افرادی که در آن حضور دارند. یک ویژگی شخصیتی غالب است که به خاطر تجربیات دوران کودکی است.
به عنوان مثال، اگر دختری از کودکی احساس می کرد در کناری قرار گرفته بود و در مسائل مهم خانواده حرفی برای گفتن نداشت، ممکن است بزرگ شود تا به یک فرد کنترل کننده تبدیل شود. زن او فقط برای جبران احساسات ناخودآگاه کنترل نشدن به یک فرد کنترل کننده تبدیل می شود.
همچنین ببینید: چه چیزی باعث ناخن جویدن می شود؟ (زبان بدن)از آنجایی که این نیاز در کودکی شکل گرفت، عمیقاً در روان او ریشه دوانده است و ممکن است برای او دشوار باشد بر این رفتار غلبه کنید البته، مگر اینکه او نسبت به کاری که انجام می دهد و چرا آن را انجام می دهد، آگاه شود.