فضای مرزی: تعریف، مثال ها و روانشناسی

 فضای مرزی: تعریف، مثال ها و روانشناسی

Thomas Sullivan

فضای مرزی فضای بین فضاهاست. فضای مرزی مرزی بین دو نقطه در زمان، مکان یا هر دو است. این حد وسط بین دو زمین است، ساختار میانی بین دو ساختار.

وقتی در یک فضای مرزی هستید، نه اینجا هستید و نه آنجا، نه این و نه آن. در همان زمان، شما هر دو اینجا و آنجا هستید. هم این و هم آن.

فضاهای لیمینال حد و مرز دارند، مفهومی که از انسان شناسی اجتماعی وام گرفته شده است. کلمه "limen" در لاتین به معنای "آستانه" است. در برخی از فرهنگ‌های بدوی، آیین‌هایی برای انتقال افراد از یک حالت به حالت دیگر وجود دارد.

همچنین ببینید: چگونه با دهان ابراز نارضایتی می کنیم

به عنوان مثال، انتقال از دوران کودکی به بزرگسالی یا از ازدواج نکردن به ازدواج با آداب و رسوم مفصلی همراه است. در چنین فرهنگ‌هایی.

نوجوانی فضایی محدود بین کودکی و بزرگسالی است. یک نوجوان نه کودک است و نه بزرگسال. بنابراین، نوجوانی فضای مرزی بین دو نقطه از زمان یا دو مرحله زندگی است.

وقتی نوجوانان در فرهنگ‌های بدوی آیین‌های گذر از دوران کودکی به بزرگسالی را طی می‌کنند، در نهایت می‌توانند خود را بزرگسال بنامند.

فضاهای لیمینال می توانند فیزیکی، روانی، زمانی، فرهنگی، مفهومی، سیاسی یا ترکیبی از اینها باشند.

فضاهای مرزی فیزیکی

تقریبا همه ما، بچه بودند، سعی می کردند روی کاشی های حمام یا خیابان راه بروند تا دست نزنندبا تعریف و توضیح آن.

وقتی برای اولین بار مفهوم حد و مرز را شنیدم، برای من حدی و نامرئی بود. من چیزی در مورد آن نمی دانستم. با نوشتن در مورد آن، آن را برای من و، امیدوارم برای شما نیز بیشتر قابل مشاهده و واقعی تر کردم.

مراجع

  1. Van Gennep, A. (2019). آداب عبور . انتشارات دانشگاه شیکاگو.
  2. Simpson, R., Sturges, J., & وزن، ص (2010). فضای گذرا، ناراحت کننده و خلاق: تجربیات محدودیت از طریق حساب های دانشجویان چینی در MBA مستقر در بریتانیا. آموزش مدیریت ، 41 (1)، 53-70.
  3. Huang, W. J., Xiao, H., & وانگ، اس (2018). فرودگاه ها به عنوان فضای مرزی سالنامه تحقیقات گردشگری , 70 , 1-13.
مرز آن کاشی ها آن مرزها، فضاهای مرزی بین کاشی ها بودند.

هر مکان فیزیکی که به عنوان محل اتصال بین دو مکان عمل می کند، یک فضای مرزی است. به عنوان مثال، راهروهایی که دو اتاق را به هم متصل می کنند، فضاهای حاشیه ای هستند. خیابان‌ها، جاده‌ها، فرودگاه‌ها، ایستگاه‌های قطار و اتوبوس که دو مقصد را به هم متصل می‌کنند، فضاهای مرزی هستند. راهروها، پله‌ها و آسانسورها هم همین‌طور هستند.

همه این مکان‌ها مکان‌های گذرا هستند. قرار نیست ما برای مدت طولانی در این مکان ها بمانیم. البته مگر اینکه شما صاحب یک مغازه یا چیزی در فرودگاه باشید. سپس مکان حد و مرز خود را از دست می دهد و به یک مقصد تبدیل می شود.

همین اتفاق زمانی می افتد که پرواز یا قطار شما با تاخیر مواجه شود و مجبور به ماندن شوید. مکان هدف و حد و مرز اصلی خود را از دست می دهد. هم به نظر می رسد و هم مقصد نیست. چیزی در مورد مکان به نظر می رسد.

فضاهای مرزی روانشناختی

مرزها نه تنها در دنیای فیزیکی بلکه در دنیای ذهنی نیز وجود دارند. وقتی به یک نوجوان نگاه می کنید، می توانید بگویید که از نظر جسمی، بین کودکی و بزرگسالی قرار دارد. از نظر ذهنی و زمانی نیز، آنها بین دو مرحله زندگی - کودکی و بزرگسالی - گیر کرده اند.

گرفتار شدن در فضاهای مرزی روانی عواقب کلیدی دارد. نوجوانان نه می توانند خود را کودک بنامند و نه می توانند خود را بزرگسال بنامند. این می تواند منجر به سردرگمی هویت شود.

به طور مشابه، افراد درمیانسالی آنها در فاصله بین بزرگسالی و پیری گرفتار شده است. بحران میانسالی احتمالاً از سردرگمی هویت ناشی از عدم تناسب در مقوله‌های بزرگسالی و سالمندی ناشی می‌شود. از سوی دیگر، بحران نوجوانی از آشفتگی هویت ناشی از عدم تناسب با تعاریف کودکی و بزرگسالی ناشی می‌شود.

رویدادهای مهم زندگی نیز می‌توانند افراد ناآگاه را به فضاهای حاشیه‌ای پرتاب کنند. به عنوان مثال طلاق را در نظر بگیرید. ازدواج برای بسیاری از افراد مرحله مهم زندگی است. به طور معمول، افراد مجرد هستند و سپس وارد مرحله جدیدی از زندگی می شوند: ازدواج.

همچنین ببینید: علائم زبان بدن عصبی (فهرست کامل)

وقتی طلاق اتفاق می افتد، مجبور می شوند به مجرد بودن برگردند. به طور مشابه، وقتی جدایی ها اتفاق می افتد، افراد باید از حالت «در یک رابطه بودن» به «مجرد بودن» برگردند.

اما تغییر حالت افراد به زمان نیاز دارد. قبل از اینکه فرد بتواند به طور کامل به مجرد بودن بازگردد، از این فضای گذرا عبور می کند که در آن هنوز در تلاش برای ادامه دادن به همسر سابق خود احساس وابستگی می کند. این امر باعث سردرگمی هویت و دولت می شود.

«آیا واقعاً طلاق اتفاق افتاده است؟ من نمی توانم از این احساس که هنوز متاهل هستم خلاص شوم."

"من چه هستم؟ متعهد هستید یا مجرد؟»

این سردرگمی و عدم قطعیت ناشی از حد و مرز برخی را وادار می کند تا برای رفع سردرگمی، بازگرداندن هویت، و برقراری مجدد نظم، وارد روابط بازگشتی شوند. یا تمام پل های خود را به آتش می کشند و سابق خود را به طور کامل از زندگی خود حذف می کنندبسته. این نیز به آن‌ها کمک می‌کند تا هویت جدید مجرد بودن را کاملاً بپذیرند.

همانطور که از این مثال‌ها می‌توان فهمید، فضای لیمینال فضای دلپذیری برای حضور در آن نیست. هویت ها، حالت ها، مفاهیم و باورها. ذهن ساختار، یقین، نظم و ثبات را ترجیح می دهد.

نمونه دیگری از فردی را در نظر بگیرید که مثلاً با برنده شدن جایزه بزرگ در یک مسابقه، یک شبه موفق می شود. قبل از اینکه بتوانند هویت خود را از «یک فرد معمولی و ناشناخته بودن» به «یک فرد موفق و مشهور» بازسازی کنند، باید از فضای مرزی بین این دو حالت هویتی عبور کنند.

در طول مدتی که در برزخ هستند. فضا، هویت قبلی آنها سعی خواهد کرد آنها را بازگرداند در حالی که هویت جدید آنها را به جلو می راند. بین فشار و کشش، فرد ممکن است موفقیت جدید خود را از دست بدهد یا هویت جدید خود را تثبیت کند و موفقیت خود را حفظ کند.

فضاهای مرزی عجیب و ناخوشایند هستند

اگر مغازه بخرید در یک فرودگاه، احتمالاً در چند هفته اول نشستن در آنجا و فروختن وسایل به مردم احساس عجیبی خواهید داشت.

«من اینجا چه کار می کنم؟ قرار نیست مغازه باز کنی و اینجا بنشینی. قرار است اینجا منتظر پروازتان بمانید و سپس آنجا را ترک کنید.»

وقتی به اندازه کافی این کار را انجام می دهید، محدودیت مکان محو می شود. مکان و فعالیت به جای آن آشنا می شود و ساختار می یابدناآشنا بودن، گذرا و غیرساختاری بودن. 2

ما در افرادی که زیاد با پرواز سفر می کنند، اثر مشابهی مشاهده می کنیم. فرودگاه یا پروازها پس از مدتی محدودیت خود را از دست می دهند و خود به خود به مقصد تبدیل می شوند. همانطور که مسافران با تجربه انجام می دهند. آنها نمی توانند برای رسیدن به مقصد خود صبر کنند. برای آنها، فرودگاه خود مقصد نیست. این یک فضای مرزی است.

افراد دوست دارند در فضاهای فیزیکی، ذهنی و زمانی از ساختاری به ساختار دیگر، از فرمی به فرم دیگر حرکت کنند. فضاهای لیمینال ساختار و فرمی ندارند. ضد ساختار ذاتی آنها باعث ناراحتی افراد می شود.

از کودکی که از مرزهای کاشی های خیابان دوری می کند تا دانش آموزی که به زمان نیاز دارد تا از زندگی خانه به زندگی خوابگاهی خود را تغییر دهد، محدودیت ها باعث می شود مردم احساس سردرگمی و اضطراب کنند. 1>

منشا فضاهای مرزی

فضاهای مرزی روانشناختی محصول نحوه عملکرد ذهن انسان است. ذهن ما تقسیم جهان به دسته‌هایی با مرزهای کاملاً مشخص را بسیار مفید می‌داند. چیزها یا این است یا آن. شما یا کودک هستید یا بزرگسال. شما یا مجرد هستید یا در یک رابطه.

این تفکر «یا-یا» یا «سیاه و سفید» باعث می‌شود چیزهای زیادی از بین بروند که ممکن است در دسته‌های زیبای ما قرار نگیرند. آنچه را که نمی توان دسته بندی کرد، برای آنها نامرئی و غیر واقعی استذهن با این حال، جهان بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که ذهن ما می‌تواند در جعبه‌های طبقه‌بندی یا شماتیک خود جای دهد.

این به توضیح اینکه چرا مردم همچنان در پذیرش وجود افراد تراجنسیتی مشکل دارند، کمک می‌کند. از آنجایی که چنین افرادی در فضای مرزی بین مفاهیم مرد و زن وجود دارند، نامرئی به نظر می رسند. آنها تصورات ما را از نحوه طبقه بندی جهان به چالش می کشند.

بدتر از آن، آنها در بسیاری از جوامع از نظر اجتماعی پست تر یا حتی کمتر از انسان دیده می شوند.

کسانی که در دسته بندی های ما قرار نمی گیرند. خطر اینکه به عنوان "دیگران" یا پست تلقی شود. باید از آنها پرهیز کرد و از آنها اجتناب کرد تا مبادا در دسته بندی زیبای ما از جهان اختلال ایجاد کنند.

این در مورد مشکلات سلامت روان نیز صدق می کند. آنها به دلیل نامرئی بودن، توسط بسیاری از افراد به عنوان مشکلات "واقعی" دیده نمی شوند.

افراد مبتلا به درد مزمن که علائم آشکار درد را در رفتار خود نشان نمی دهند نیز به همین ترتیب مورد انگ می باشند. آنها انتظارات ما را در مورد اینکه مشکلات و بیماری های واقعی چگونه باید باشند، نقض می کنند>

وقتی اتفاقاتی می افتد که این توالی را نقض می کند، مردم عقل خود را از دست می دهند.

اگر شخصی به جای آموزش رسمی، خودآموزی را ترجیح دهد، عجیب به نظر می رسد. اگر کسی بلافاصله پس از فارغ التحصیلی شغلی پیدا نکند، مشکلی وجود دارد.

اگر شخصی شروع به کار کندتجارت یا فریلنسری، لعنتی به چه فکر می کنند؟ و افرادی که نمی خواهند ازدواج کنند یا بچه دار شوند به نظر می رسد به بالاترین سطح عجیب و غریب رسیده اند.

البته دلایل تکاملی محکمی وجود دارد که چنین دنباله ای وجود دارد. آنچه که برای درک بسیار مهم است این است که چگونه این ساختارها می توانند افراد را در راه تفکر سفت و سخت گرفتار کنند.

انقلاب ها و نوآوری ها در داخل سازه ها رخ نمی دهند، بلکه در فضاهای مرزی رخ می دهند. هنگامی که افراد و جوامع از ساختارهای خود خارج می شوند، چه خوب و چه بد، چیزهای جدیدی متولد می شوند.

فضای مرزی جایی است که امکانات جدید متولد می شود. افراد و جوامعی که جرأت می‌کنند در فضاهای حاشیه‌ای، که ناخوشایند هستند، معاشرت کنند، تکامل می‌یابند.

تسکین اضطراب

البته، قدم گذاشتن در فضای مرزی اغلب دشوار است. پیامدهای روانشناختی منفی مانند احساس نامرئی بودن و طرد شدن از ساختارهای جامعه می تواند بیش از حد قابل تحمل باشد. مردم نیاز شدیدی به تعلق داشتن و قرار گرفتن در یک دسته از پیش تعریف شده دارند.

وقتی شغل آزاد دارید، نه شغل دارید و نه بیکار. شما شاغل هستید، اما شغل ندارید. چه کسی می‌خواهد در چنین وضعیت ناراحت‌کننده‌ای قرار بگیرد؟

روابط از راه دور نیز مرزی هستند. شما در یک رابطه هستید، اما در یک رابطه نیستید. کسانی که در روابط از راه دور بوده اند می دانند که گاهی اوقات چقدر می تواند احساس عجیبی داشته باشد.

وقتی در یک شغل "واقعی" یا در یک "واقعی" هستید.رابطه، شما احساس امنیت می کنید. شما احساس محافظت می کنید. شما در بطن ساختارها و طبقه بندی های امن اجتماعی هستید. تو کسی هستی تو به جایی تعلق داری شما قابل مشاهده هستید. هیچ اضطرابی وجود ندارد.

وقتی جوامع قبیله ای مناسک گذر را انجام می دهند، نامرئی فضاهای حاشیه ای را نمایان می کنند. از آنجایی که فضاهای مرزی نامرئی هستند و باعث ایجاد اضطراب می شوند، دیدن آنها باعث کاهش اضطراب می شود.

جوامع قبیله ای چگونه می توانند بفهمند که یک کودک به بزرگسال تبدیل شده است؟ هیچ نشانه واضح قابل مشاهده ای وجود ندارد که بگوید چه زمانی این اتفاق می افتد. این یک روند تدریجی است. آداب گذر این فرآیند تدریجی را بیشتر نمایان و ملموس تر می کند.

همین کارکرد را آیین های گذری مدرن در جوامع مدرن انجام می دهند. سالگردها، تولدها، جشن‌های سال نو، عروسی‌ها و مهمانی‌ها، همه نشان‌دهنده گذر نامرئی ما از مرحله‌ای به مرحله دیگر است. آنها تلاش می کنند تا فضاهای مرزی نامرئی و غیر واقعی را قابل مشاهده و واقعی کنند.

غیرواقعی بودن فضاهای مرزی نیز باعث ایجاد اضطراب می شود. یک ساختمان متروکه از این نظر که چقدر غیرواقعی است، مرزی است. دیگر آن هدفی را که قبلا انجام می داد عمل نمی کند. بخشی از واقعیت خود را از دست داده است. به همین دلیل است که آنها احساس عجیبی می‌کنند و مردم چیزهای عجیب‌تری را به آنها نسبت می‌دهند.

کیفیت محدود یک ساختمان متروکه با قرار دادن موجودات برزخی در آن - ارواح افزایش می‌یابد. ارواح و زامبی ها فضای مرزی بین زندگی و مرگ را اشغال می کنند. آنها زنده اند اما مرده اند یامرده اما زنده است.

این واقعیت که بسیاری از فیلم‌های ترسناک خانه‌های متروکه و خالی از سکنه را نشان می‌دهند، نشان می‌دهد که این مکان‌ها عنصر ذاتی اضطراب و عجیبی را در خود دارند. همین امر در مورد راهروهای خالی، متروها و غیره نیز صدق می‌کند که معمولاً قرار است با مردم پر شوند، اما زمانی غیرواقعی می‌شوند.

«منطقه گرگ و میش» یک مجموعه تلویزیونی گلچینی درباره فضاهای مرزی بین طبیعی و ماوراء طبیعی من سریال اصلی را به شدت توصیه می کنم، حداقل قسمت های با رتبه برتر.

محدودیت - منبع ترس و شیفتگی

در طول تاریخ، افراد و چیزهایی که درک و طبقه بندی را به چالش کشیده اند، برتر و مورد احترام بوده اند. چیزی که انسان نمی توانست بفهمد یا کنترل کند به نظر می رسید که بر او قدرت دارد.

غارنشینان نیروهای نامرئی رعد و برق، باد و زلزله را درک نمی کردند. آنها خدایان را به چنین نیروهای مرزی نسبت می دادند تا بتوانند آنها را معنا کنند و به آنها ساختار ببخشند.

سواحل و کوه ها فضاهای برزخی هستند که افراد زیادی را جذب و مجذوب خود می کنند. یک ساحل در مرز بین خشکی و آب وجود دارد. وقتی روی کوه پیاده روی می کنید، دقیقاً روی خشکی نیستید، اما در آسمان هم نیستید. هر دو مکان سطحی از اضطراب را القا می کنند. ممکن است در دریا غرق شوید و از کوه بیفتید.

اکنون که کارم با این مقاله در مورد فضاهای مرزی و حد و مرز تمام شده است، نگرانم که مفهوم حد و مرز را در یک جعبه قرار دهم.

Thomas Sullivan

جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.