درهم تنیدگی: تعریف، علل، و & اثرات

 درهم تنیدگی: تعریف، علل، و & اثرات

Thomas Sullivan

درگیری یک الگوی خانوادگی است که در آن هیچ مرز روانی بین اعضای خانواده وجود ندارد. از این رو، اعضای خانواده از نظر روانی در هم آمیخته یا درگیر به نظر می رسند. به نظر می رسد اعضای خانواده درگیر هویت جداگانه ای ندارند. در عوض، با یکدیگر همذات پنداری کنید و به نظر می‌رسد که زندگی یکدیگر را دارند.

اعضای خانواده درگیر بیش از حد در زندگی یکدیگر هستند. از آنجایی که تک تک اعضای خانواده احساس قوی از خود ندارند، زندگی آنها بر زندگی سایر اعضای خانواده متمرکز است. زندگی روانشناختی و عواطف آنها با اعضای خانواده شان در هم می آمیزد.

اگرچه درهم تنیدگی را می توان در همه انواع روابط مشاهده کرد، اما در روابط والدین و فرزندان رایج است. به عنوان مثال، پسری که از هم جدا می شود، افسردگی را تجربه می کند. مادرش هم احساس افسردگی می کند. از آنجایی که او با پسرش درگیر است، احساس می کند که وظیفه اوست نجات او را از احساسات منفی اش.

تفاوت ظریف اما مهمی بین ارائه حمایت سالم از فرزند شما و جنگیدن در نبردهای زندگی برای او وجود دارد. فرزند شما. اولی نمونه ای از یک خانواده سالم و منسجم و دومی از درگیری است.

مداخله بیش از حد، انتقاد مداوم، فرزندپروری با هلیکوپتر، مالکیت، نجات دادن، رفتار در دوران کودکی، و خودگردانی دلسرد کننده همه نشانه هایی هستند. از یک الگوی خانواده درهم تنیده.

چه چیزی باعث گرفتاری می شود؟

انسانتک‌فرزندان: زیرگروهی از خانواده تک‌والدی. مجله مددکاری اجتماعی کودک و نوجوان ، 1 (2)، 89-101. کودکان برای بقا به شدت به والدین خود وابسته هستند. در نتیجه به والدین خود می چسبند. وقتی بزرگ می شوند، شروع به تشکیل هویت جداگانه خود می کنند. آنها شروع به تبدیل شدن به یک فرد مستقل و مستقل می کنند.

زمانی که یک فرد به اواسط دهه بیست سالگی خود می رسد، احتمالاً هویت جداگانه ای برای خود ایجاد می کند - هسته اصلی آن مشخص شده است. 1>

همه اینها با گذر از مراحل مختلف رشد طبیعی و مورد انتظار است. اگر این روند بدون مزاحمت پیش رود، احتمالاً کودک احساس قوی از خود پیدا می کند.

با این حال، عواملی وجود دارند که می توانند این روند طبیعی را خنثی کنند و در رشد طبیعی احساس خود در فرد اختلال ایجاد کنند. آیا تا به حال فکر نکرده اید که چرا برخی از افراد وجود دارند که احساس ضعیفی نسبت به خود دارند یا اصلاً احساس نمی کنند؟

اگر یکی از اعضای خانواده تجربه آسیب زا را تجربه کند، ممکن است بیش از حد به یکی دیگر از اعضای خانواده وابسته شود. والدینی که یک بیماری جسمی مزمن، درگیری زناشویی، جدایی، طلاق یا هر رویداد تغییر دهنده زندگی دیگری را تجربه می کنند، ممکن است بیش از حد به مراقبت و حمایت فرزندشان وابسته شوند.

به عنوان مثال، کودکی که پدرش نام نویسی می کند ارتش ممکن است مجبور باشد از مادرش مراقبت کند. به طور مشابه، یک کودک ممکن است یک تجربه آسیب زا را پشت سر بگذارد و بیش از حد به والدین متکی شود. به عنوان مثال، کودکی که تصادف می کند بیش از حد مورد مراقبت قرار می گیرددر طول دوران نقاهت.

البته، در این دوران، مراقبت بیش از حد اعضای خانواده از یکدیگر، سالم و طبیعی است. اما پیامد چنین نزدیکی اجباری می تواند درگیر شدن باشد در صورتی که اعضای خانواده بعداً به این الگوها بچسبند.

غیر از این، ممکن است برخی ویژگی های شخصیتی در یکی از اعضای خانواده وجود داشته باشد که باعث شود آنها به شدت به یکی دیگر از اعضای خانواده وابسته هستند، مثلاً یک فرد نیازمند. همچنین، ممکن است والدین خود در خانواده‌های درهم تنیده بزرگ شده باشند، بنابراین نمی‌دانند چگونه دیگری پدر و مادر شوند.

والدینی که در دوران کودکی نیازهای خود را برآورده نکرده‌اند، ممکن است فرزندان خود را به خدمت بگیرند. از آنها مراقبت کنید.1

انواع درگیری در رابطه والدین و فرزند

درگیری زمانی رخ می دهد که مرزهای بین اعضای خانواده از بین برود. در مسیر رشد طبیعی و سالم، کودک در نهایت هویت خود را شکل می دهد. نقش‌ها و مرزهای خاصی با این هویت مرتبط است که هویت را تقویت می‌کند.

از آنجایی که در خانواده‌های درگیر آشفتگی هویت وجود دارد، سردرگمی نقش یا فساد نقش نیز وجود دارد. عضو خانواده درگیر انتظار دارد که کودک نقش متفاوتی نسبت به آنچه که از نظر رشدی از او انتظار می رود ایفا کند.

محققان سه نوع الگوی درهم تنیدگی را در روابط والدین و فرزند شناسایی کرده اند.2

1) والدین شدن

در والد شدن، کودک به الف تبدیل می شودوالد توسط والد درگیر. در این تغییر نقش، کودک مراقب اصلی والدین می شود. این دومی ممکن است طلاق، بیماری ناتوان کننده یا رویدادهای تغییر دهنده زندگی دیگری را پشت سر گذاشته باشد، یا ممکن است نیازی برآورده نشده برای مراقبت داشته باشد.

در حالی که مراقبت از والدینی که تحت شرایط وحشتناکی قرار می گیرد، سالم است. در مرحله، زمانی که والدین به دنبال حفظ نزدیکی اجباری بیش از حد لازم هستند، رابطه ناسالم می شود. در آن مرحله، والدین ممکن است با کودک درگیر شده باشند.

کودک احساس می کند که نیازهای والدین درگیر به او تحمیل می شود. در نتیجه، کودک ممکن است در نهایت از والدین خود رنجیده شود. از آنجایی که والدین به سطوح غیرمنطقی مراقبت و حمایت نیاز دارند، بخش قابل توجهی از زمان کودک صرف تامین نیازهای والدین می شود.

این خطر آسیب رساندن به آموزش کودک و تعامل با همسالان را به همراه دارد. ممکن است کودک برای دوست یابی و ایجاد روابط در مراحل بعدی زندگی دچار مشکل شود. کودکانی که والدین می‌شوند، از ایجاد هویت برای خود غافل می‌شوند. هویت تحمیلی اصلی آنها این است که مراقب والدین درگیر باشند.

2) بزرگسالی

در اینجا کودک به بزرگسال تبدیل می شود. والد بالغ فرزند خود را به عنوان یک شریک، دوست یا متحد می بیند. ممکن است والدین با همسر خود درگیری داشته باشند و اکنون در تلاش برای جلب همدردی و حمایت کودک هستند.

کودک ممکن است احساس درماندگی کند.زیرا آنها نمی دانند چگونه با والدین خود رفتار کنند. ممکن است والدین اطلاعات شخصی نامناسبی را با کودک به اشتراک بگذارند.

اگرچه دوست فرزندشان برای والدین سالم به نظر می رسد، محدودیت ها و مرزهایی وجود دارد که همچنان باید حفظ شود تا کودک بالغ نشود.

3) شیرخوارگی

شاید شایع ترین شکل فساد نقش، شیرخوارگی باشد، که در آن والدین درگیر هنوز پسر یا دختر خود را به عنوان یک کودک می بینند. والدین هنوز از کودک مراقبت و حمایت می کنند که برای سن نامناسب است.

پسر یا دختر بزرگ شده اند و احتمالاً احساس جداگانه ای از خود پیدا کرده اند، اما والدین هنوز آنها را مانند سال های قبل می بینند. ممکن است به شدت به والد نوزاد نیاز باشد. آنها ممکن است از تلاش فرزندشان برای مستقل شدن احساس خطر کنند. آنها ممکن است فرزندشان را در خانه درس بدهند، او را از دوست یابی منصرف کنند و از تصمیم گیری های متناسب با سن خود جلوگیری کنند.

در نتیجه، کودکان شیرخوار ممکن است از اضطراب، افسردگی و تاخیرهای رشدی مختلف رنج ببرند. . زمانی که والدین گاهی مراقبت می‌کنند و جملاتی مانند «به من نگو ​​چه کار کنم»، ناامید می‌شوند. من دیگر بچه نیستم.»

تقریباً به نظر می‌رسد که والدین فرزندپروری را تمام نکرده‌اند. کودک ناامیدی را تجربه می کند زیراآنها به هویتی بازمی‌گردند که فکر می‌کردند مدت‌ها قبل ترک کرده‌اند - پوستی که مدت‌ها پیش ریخته‌اند.

موارد شدیدی وجود دارد که والدین بیماری فرزندشان را جعل می‌کردند، فقط برای اینکه بتوانند فرزندان خود را نگه دارند. به آنها نزدیک شوید و به آنها اجازه ندهید در مدرسه یا گردش های دیگر شرکت کنند.

اثرات درهم تنیدگی

هر چه مدت طولانی تری در یک رابطه درگیر بمانید، مدت بیشتری طول می کشد تا احساس خود را ایجاد کند. خود. هویت ما بر کل زندگی ما تأثیر می گذارد. ما مهمترین تصمیمات زندگی خود را بر اساس آنچه که فکر می کنیم می گیریم.

وقتی هیچ مرزی بین یک فرد و یکی از اعضای خانواده اش وجود ندارد، بیشتر تصمیمات وجودی و زندگی او در خدمت نیازهای اعضای خانواده است.

همیشه با تصمیمات ما معاوضه هایی وجود دارد. فردی که درگیر یک رابطه درگیر شده است، زمان و انرژی کمتری را به دیگر زمینه های مهم زندگی می دهد.

همچنین ببینید: حرکت دست شیب دار (معنا و انواع)

به عنوان مثال، یک فرزند والدینی ممکن است زمانی که بزرگ شد به آزار و اذیت شریک عاشقانه خود، بیش از حد به والدین خود خدمت کند.

از آنجایی که فرد درگیر نمی‌داند واقعاً کیست، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا شغلی را انتخاب کند که مطابق با هویت او باشد. بدتر از آن، ممکن است نتوانند شغلی را بر اساس هویت خود انتخاب کنند، زیرا برای شروع، هویتی ندارند.

هویت آنها، هر چه اندک باشد، توسط رابطه آنها شکل گرفته است. با یکی از اعضای خانواده درگیر خودوقتی بزرگ می‌شوند، همچنان این هویت نیمه کاره و غیراصولی را در روابط دیگر به نمایش می‌گذارند.

کودکی که پدرش خانواده را کنار می‌گذارد، اغلب متوجه می‌شود که باید از خواهر و برادرهای کوچک‌تر مراقبت کند و عملاً تبدیل به کودک می‌شود. یک پدر و مادر برای آنها این کودک ممکن است بزرگ شود و به والد بودن شریک رابطه خود ادامه دهد.

نداشتن احساسی از خود که خودمان می سازیم یا کشف می کنیم می تواند تأثیر منفی بر تمام زمینه های زندگی ما بگذارد. این منجر به تصمیماتی می شود که بعید است با ارزش های واقعی ما همسو باشد.

زندگی از طریق فرزندان

در یک خانواده درگیر، والدین هویت خود را به کودک تحمیل می کنند. از کودک انتظار می رود که انتظارات والدین را برآورده کند. والدین اهداف و ارزش های خود را به کودک تحمیل می کنند و حتی ممکن است به دنبال تحقق رویاهای تحقق نیافته خود از طریق کودک باشند.

برای یک والدین درگیر معمول است که چیزی مانند: "رویای من این بود که تبدیل به یک کودک شوم." دکتر، اما من منابع لازم را نداشتم. حالا، من می‌خواهم پسرم پزشک شود.»

اگر پسرم پزشک شود، والدین احساس خوشحالی و غرور می‌کنند، اغلب تا حدی ناپسند. این فقط شادی و غرور معمولی نیست که هر والدینی برای موفقیت فرزندش احساس می کند. چیز دیگری با آن آمیخته شده است که آن را افراطی و نفرت انگیز می کند.

والدین بیشتر به خود افتخار می کنند زیرا فرزندشان را به عنوان امتدادی ازخودشان این بیشتر در مورد غرور خود است تا غرور ناشی از موفقیت فرزند شما که شما او را فردی مستقل و مجزا می بینید.

احتمالاً به همین دلیل است که اگر کودکی برخلاف میل والدین خود پیش می رود و موفق می شود، شور و شوق نشان داده شده توسط والدین درگیر به سختی یکسان است. در اینجا، شخص دیگری موفق شد - یک فرد جداگانه که صرفاً پسوند والدین نیست. فردی که خود اوست - فردی که اهداف و ارزش های خاص خود را دارد.

خانواده های متعادل

از یک سو، والدین ممکن است بیش از حد و به طور نامناسب در زندگی فرزندان خود دخالت داشته باشند، یعنی درگیر شوند. از سوی دیگر، آنها ممکن است با فرزندان خود جدا شوند. هر دو الگوهای خانواده ناسالمی هستند که در نهایت به کودک آسیب می رسانند.

همانند بسیاری از چیزها در زندگی، رویکرد صحیح، رویکرد میانی است. در خانواده‌های متعادل، والدین فرزندان خود را دوست دارند، از آنها مراقبت می‌کنند و از آنها حمایت می‌کنند، اما فضای روانی را نیز برای رشد و تکامل به آنها می‌دهند.

والدین سالم اجازه می‌دهند الگوی رشد طبیعی در مسیر خود قرار گیرد و به کودکان استقلال بیشتر و بیشتر می‌دهند. همانطور که آنها بزرگ می شوند. کودک احساس آزادی می کند که هویت خود را جعل کند.

از آنجایی که والدین به مرزهای کودک احترام می گذارند و فردیت را تشویق می کنند، کودک این احترام را برمی گرداند. همچنین، هیچ گونه سردرگمی نقشی وجود ندارد. انتظاراتی که والدین از کودک دارند، در صورت وجود، متناسب با سن کودک است.

حتی اگربرخی از تراژدی‌های ناگوار باعث پیکربندی مجدد نقش‌ها می‌شود، والدین سالم سعی می‌کنند مطمئن شوند که این اتفاق موقتی است. آنها فرزندان خود را در سیاه چال نیازهای خود زندانی نمی کنند.

اینطور نیست که افراد خودمختار با احساس قوی از خود لزوماً نیازهای والدین خود را نادیده بگیرند. فقط این است که اگر آنها این کار را انجام دهند، آن را با میل و خوشحالی انجام می دهند. برای آنها تحمیلی به نظر نمی رسد.

مهمتر از آن، آنها احساس نمی کنند که مجبور شده اند نیازهای خود را فدای نیاز عزیزانشان کنند.

شعران اولین روانشناسان بودند. همه آنچه در این مقاله به آن پرداختیم را می توان در این بیت زیبا خلاصه کرد:

«فضاهایی در کنار هم باشد و بادهای آسمان بین شما برقصند. همدیگر را دوست بدارید، اما عشق را پیوند نزنید: بگذارید دریای متحرک بین سواحل روح شما باشد.»

همچنین ببینید: تله "از فردا شروع کن". – خلیل جبران

مراجع

  1. Wells, M., Glickauf-Hughes, C., & جونز، آر (1999). وابستگی مشترک: یک ساختار ریشه‌ای رابطه‌ای با شرم‌پذیری، عزت نفس پایین و والدین شدن دوران کودکی ایجاد می‌کند. مجله آمریکایی خانواده درمانی ، 27 (1)، 63-71.
  2. Garber, B. D. (2011). بیگانگی والدین و پویایی دوتایی درهم تنیده والد-کودک: بزرگسالی، والدین شدن، و نوزادی شدن. بررسی دادگاه خانواده ، 49 (2)، 322-335.
  3. Bogolub, E. B. (1984). مادران همزیست و نوزادی

Thomas Sullivan

جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.