سیستم های اعتقادی به عنوان برنامه های ناخودآگاه

 سیستم های اعتقادی به عنوان برنامه های ناخودآگاه

Thomas Sullivan

سیستم های اعتقادی شما که تأثیر عمده ای بر افکار و اعمال شما دارند مانند برنامه های ناخودآگاه هستند. اگر سطح آگاهی شما بالا نیست، احتمالاً حتی نمی دانید آنها وجود دارند، چه رسد به اینکه آنها چگونه بر شما تأثیر می گذارند.

حتی اگر چیزی در مورد روانشناسی و رفتار انسانی نمی دانید، درک مفهوم یک سیستم اعتقادی شما را قادر می سازد تا ماهیت مکانیک ذهن را درک کنید.

یک سیستم اعتقادی مجموعه ای از باورهایی است که در ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره می شود. باورها مهم‌ترین عواملی هستند که رفتار ما را شکل می‌دهند.

ناخودآگاه را به عنوان مخزنی برای تمام داده‌ها، تمام اطلاعاتی که تا به حال در زندگی خود در معرض آن قرار گرفته‌اید، در نظر بگیرید.

این اطلاعات شامل تمام خاطرات، تجربیات و ایده های گذشته شما. حال، ضمیر ناخودآگاه با این همه داده چه می کند؟ بدیهی است که باید هدفی پشت آن باشد.

ذهن ناخودآگاه شما از همه این اطلاعات برای شکل دادن به باورها استفاده می کند و سپس آن باورها را ذخیره می کند. می‌توانیم این باورها را به برنامه‌های نرم‌افزاری رایانه‌ای تشبیه کنیم که نحوه عملکرد رایانه را تعیین می‌کنند.

به همین ترتیب، باورهایی که در ضمیر ناخودآگاه شما ذخیره می‌شوند تا حد زیادی تعیین می‌کنند که چگونه در موقعیت‌های مختلف زندگی چگونه عمل کنید (یعنی رفتار کنید). بنابراین، دقیقاً این باورها چیست؟

باورها برنامه های ناخودآگاه هستند

باورها ایده هایی هستند که ما به آنها اعتقاد داریم و باورهایی که بر رفتار ما تأثیر می گذارند عمدتاً هستند.آنهایی که معتقدیم درباره خودمان صادق هستند.

به عنوان مثال، اگر فردی معتقد است که اعتماد به نفس دارد، می‌توان گفت که او این باور "من مطمئن هستم" در جایی در ضمیر ناخودآگاه او ذخیره شده است. به نظر شما چنین مردی چگونه رفتار می کند؟ البته، او با اعتماد به نفس رفتار خواهد کرد.

موضوع این است که ما همیشه به روشی مطابق با سیستم اعتقادی خود عمل می کنیم. از آنجایی که باورها در شکل دادن به رفتارهای ما قدرتمند هستند، درک نحوه شکل گیری آنها منطقی است.

چگونه باورها شکل می گیرند

برای درک چگونگی شکل گیری باورها، ضمیر ناخودآگاه خود را به عنوان یک باغ تصور کنید. ، پس باورهای شما گیاهانی هستند که در آن باغ می رویند. یک باور در ضمیر ناخودآگاه به همان شکلی که گیاه در باغ رشد می کند شکل می گیرد.

اول، برای رشد یک گیاه، دانه ای را در خاک می کاریم. برای این کار باید خاک را حفر کنید تا بذر در موقعیت مناسب خود در داخل خاک قرار گیرد. این بذر همان ایده است، هر ایده ای که در معرض آن قرار می گیرید.

به عنوان مثال، اگر معلمی به شما گفت "تو احمقی" ، این نمونه ای از یک دانه است. خاک روی سطح زمین ذهن خودآگاه شماست که اطلاعات را فیلتر می کند تا تصمیم بگیرد چه چیزی را بپذیرد و چه چیزی را رد کند.

این تصمیم می گیرد که کدام ایده می تواند به ضمیر ناخودآگاه منتقل شود و کدام نه. به عنوان نوعی دروازه بان عمل می کند.

اگر فیلترهای آگاه خاموش یا حذف شوند (حفر خاک)، ایده (دانه) به داخل نفوذ می کند.ناخودآگاه (خاک عمیق تر). در آنجا، به‌عنوان یک باور ذخیره می‌شود.

فیلترهای آگاهانه ممکن است با موارد زیر خاموش یا دور زده شوند:

1) منابع معتبر/اشخاص مرجع

دریافت ایده‌ها از منابع قابل اعتماد یا افراد معتبر مانند والدین، دوستان، معلمان و غیره شما را وادار می کنند فیلترهای خودآگاه خود را خاموش کنید و پیام های آنها به ناخودآگاه شما نفوذ کند. این پیام‌ها سپس به باورها تبدیل می‌شوند.

همچنین ببینید: چرا خیال پردازی می کنیم؟ (توضیح داده شد)

سعی کنید آن را اینگونه درک کنید- ذهن شما می‌خواهد کارآمد باشد و در مصرف انرژی صرفه‌جویی کند. بنابراین، از پردازش هر گونه اطلاعاتی که از یک منبع قابل اعتماد می آید، صرفاً به این دلیل که به منبع اعتماد دارد، اجتناب می کند. بنابراین مانند "چرا زحمت تجزیه و تحلیل و فیلتر کردن آن را به زحمت بیاندازیم؟"

2) تکرار

وقتی به طور مکرر در معرض یک ایده قرار می گیرید، ذهن خودآگاه از فیلتر کردن مجدد همان اطلاعات "خسته" می شود. و دوباره. در نهایت، تصمیم می گیرد که فیلتر کردن ممکن است اصلاً برای این ایده لازم نباشد.

در نتیجه، اگر به تعداد کافی در معرض آن قرار بگیرید، این ایده به ضمیر ناخودآگاه شما نشت می کند، جایی که به یک باور تبدیل می شود. .

در ادامه قیاس بالا، اگر معلم شما (منبع مورد اعتماد) شما را بارها و بارها (تکرار) احمق (یک ایده) نامید، شما این باور را ایجاد می کنید که احمق هستید. مسخره به نظر می رسد، اینطور نیست؟ از اینجا به بعد بدتر می شود.

بعد از کاشت بذر، تبدیل به یک گیاه می شود، یک گیاه کوچک. اگر به آن آب بدهید بزرگتر و بزرگتر می شود. یک بار یک باوردر ضمیر ناخودآگاه شکل می گیرد، سعی می کند تا جایی که می تواند آن را محکم نگه دارد.

این با یافتن شواهدی برای حمایت از این باور انجام می شود که این باور را قوی تر و قوی تر می کند. همانطور که یک گیاه برای رشد به آب نیاز دارد. پس چگونه ضمیر ناخودآگاه باورهای خود را آبیاری می کند؟

چرخه خودتقویت کننده

هنگامی که شروع به این باور کنید که احمق هستید، بیشتر و بیشتر شبیه یک فرد احمق رفتار می کنید زیرا ما همیشه تمایل به عمل داریم با توجه به سیستم اعتقادی ما

از آنجایی که ناخودآگاه شما دائماً تجربیات زندگی شما را ثبت می کند، عمل احمقانه شما را به عنوان "شواهدی" نشان می دهد که شما احمق هستید - تا با باور قبلی خود مطابقت داشته باشد. همه چیزهای دیگر را نادیده می گیرد.

این بدان معناست که حتی اگر کار هوشمندانه ای انجام داده باشید، ضمیر ناخودآگاه شما چشم بر آن خواهد بست. به لطف وجود یک باور متناقض قوی تر (« شما احمق هستید» ).

به جمع آوری «شواهد» بیشتر - نادرست و واقعی - ادامه خواهد داد و این باور را قوی تر می کند و قوی تر... تشکیل یک چرخه باطل خود-تقویت کننده.

شکستن چرخه: چگونه باورهای خود را تغییر دهید

راه رهایی از این آشفتگی این است که با پرسیدن سوالاتی از خود سیستم اعتقادی خود را به چالش بکشید. به عنوان

"آیا من واقعاً آنقدر احمق هستم؟"

"آیا تا به حال کار هوشمندانه ای انجام نداده ام؟"

وقتی شروع به زیر سوال بردن اعتقادات خود کردید، آنها شروع به لرزیدن می کنند . گام بعدی انجام اقداماتی است که ثابت می کندضمیر ناخودآگاه شما که این باور که به آن پایبند است اشتباه است.

به یاد داشته باشید، اعمال قدرتمندترین راه برای برنامه ریزی مجدد ضمیر ناخودآگاه هستند. هیچ چیز بهتر کار نمی کند.

وقتی به ضمیر ناخودآگاه خود مدرک کافی مبنی بر باهوشی خود ارائه دادید، چاره ای جز کنار گذاشتن باور قبلی خود مبنی بر اینکه شما باهوش نیستید، نخواهد داشت.

بسیار خوب ، بنابراین اکنون شروع به این باور کرده اید که واقعاً باهوش هستید. هرچه شواهد بیشتری برای تقویت این باور جدید ارائه دهید (آبیاری گیاه)، باور متناقض آن ضعیف تر می شود و در نهایت ناپدید می شود.

اینکه یک باور چقدر راحت می تواند تغییر کند بستگی به مدت زمانی دارد که ضمیر ناخودآگاه آن باور را حفظ کرده است.

تغییر باورهای دوران کودکی ما که برای مدت طولانی به آن پایبند بوده ایم، سخت تر است. در مقایسه با کسانی که بعداً در زندگی شکل می دهیم. ریشه کن کردن یک گیاه آسان تر از یک درخت است.

چه نوع گیاهانی در باغچه ذهن شما رشد می کنند؟

چه کسی آنها را کاشت و آیا آنها را در آنجا می خواهید؟

اگر نه، کاشت آنهایی را که می خواهید شروع کنید.

همچنین ببینید: "چرا احساس می کنم همه چیز تقصیر من است؟"

Thomas Sullivan

جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.