نظریه دلبستگی (معنا و محدودیت ها)

 نظریه دلبستگی (معنا و محدودیت ها)

Thomas Sullivan

برای کمک به درک نظریه دلبستگی، می‌خواهم صحنه‌ای را تصور کنید که در اتاقی پر از اقوام و دوستان خود هستید. یکی از آنها مادری است که نوزادش را با خود آورده است. در حالی که مادر مشغول گپ زدن است، متوجه می شوید که نوزاد شروع به خزیدن به سمت شما می کند.

شما تصمیم می گیرید با ترساندن نوزاد کمی سرگرم شوید، همانطور که بزرگسالان اغلب به دلایلی انجام می دهند. چشمان خود را گشاد می کنید، سریع به پاهای خود ضربه می زنید، می پرید و سر خود را به سرعت به جلو و عقب تکان می دهید. کودک می ترسد و به سرعت به سمت مادرش می خزد و به شما نگاه می کند "چه مشکلی داری؟" انسان بلکه در حیوانات دیگر.

این واقعیت باعث شد که جان بالبی، طرفدار نظریه دلبستگی، به این نتیجه برسد که رفتار دلبستگی یک پاسخ تکاملی است که برای نزدیکی و محافظت از یک مراقب اولیه طراحی شده است.

نظریه دلبستگی جان بولبی

وقتی مادران به نوزادان خود غذا می‌دادند، نوزادان احساس خوبی داشتند و این احساسات مثبت را با مادرشان مرتبط می‌کردند. همچنین، نوزادان دریافتند که با لبخند زدن و گریه کردن، احتمال تغذیه آنها بیشتر است، بنابراین آنها اغلب این رفتارها را انجام می دهند.

مطالعات هارلو بر روی میمون های رزوس این دیدگاه را به چالش می کشد. او نشان داد که تغذیه هیچ ارتباطی با رفتار دلبستگی ندارد. در یکی از آزمایشات خود، میمون ها به دنبال آرامش بودندرابطه نه به این دلیل که سبک دلبستگی ناایمن دارند، بلکه به این دلیل که با همسری با ارزشی که از دست دادنش می‌ترسند جفت می‌شوند. der Horst, F. C., & Van der Veer, R. (2008). آزمایش‌های دقیق روی عشق میمون: شرحی از نقش هری اف. هارلو در تاریخچه نظریه دلبستگی. علوم روانشناسی و رفتاری یکپارچه ، 42 (4)، 354-369.

  • Ainsworth, M. D. S., Blehar, M. C., Waters, E., & Wall, S. N. (2015). الگوهای دلبستگی: مطالعه روانشناختی موقعیت عجیب . انتشارات روانشناسی.
  • McCarthy، G.، & تیلور، A. (1999). سبک دلبستگی اجتنابی/دوسوگرا به عنوان میانجی بین تجارب آزاردهنده دوران کودکی و مشکلات روابط بزرگسالان. مجله روانشناسی کودک و روانپزشکی و رشته های وابسته ، 40 (3)، 465-477.
  • Ein-Dor، T.، & هیرشبرگر، جی (2016). بازاندیشی در نظریه دلبستگی: از نظریه روابط به نظریه بقای فردی و گروهی. جهت های فعلی در علم روانشناسی ، 25 (4)، 223-227.
  • Ein-Dor, T. (2014). مواجهه با خطر: مردم در مواقع ضروری چگونه رفتار می کنند؟ مورد سبک های دلبستگی بزرگسالان. مرزها در روانشناسی , 5 , 1452.
  • Ein-Dor, T., & Tal, O. (2012). ناجیان ترسیده: شواهدی که نشان می دهد افراد دارای اضطراب دلبستگی بالا در آنها موثرتر هستندهشدار دادن به دیگران در مورد تهدید مجله اروپایی روانشناسی اجتماعی ، 42 (6)، 667-671.
  • Mercer, J. (2006). درک دلبستگی: والدین، مراقبت از کودک و رشد عاطفی . گروه انتشارات گرین وود.
  • از یک میمون لباس پوشیده که به آنها غذا می داد اما نه از یک میمون سیمی که به آنها غذا می داد.

    میمون ها فقط برای تغذیه به سراغ میمون سیمی رفتند اما نه برای راحتی. هارلو علاوه بر نشان دادن اینکه تحریک لمسی کلید آرامش است، نشان داد که غذا دادن هیچ ارتباطی با راحت طلبی ندارد.

    این کلیپ اصلی آزمایش‌های هارلو را ببینید:

    بولبی معتقد بود که نوزادان رفتارهای دلبستگی را برای جستجوی نزدیکی و محافظت از مراقبان اصلی خود نشان می‌دهند. این مکانیسم در انسان تکامل یافته است زیرا بقا را افزایش می دهد. نوزادانی که مکانیسم‌هایی برای بازگشت به مادرشان در زمان تهدید نداشتند، شانس کمی برای زنده ماندن در دوران ماقبل تاریخ داشتند.

    طبق این دیدگاه تکاملی، نوزادان از نظر بیولوژیکی برنامه‌ریزی شده‌اند تا به دنبال دلبستگی از مراقبین خود باشند. گریه و لبخند آنها آموختنی نیست، بلکه رفتارهای ذاتی است که آنها برای تحریک رفتارهای مراقبتی و مراقبتی در مراقبین خود از آنها استفاده می کنند.

    نظریه دلبستگی توضیح می دهد که چه اتفاقی می افتد زمانی که مراقبان مطابق میل نوزاد پاسخ می دهند یا نمی کنند. یک نوزاد مراقبت و محافظت می خواهد. اما ممکن است مراقبان همیشه به نیازهای نوزاد پاسخ کافی ندهند.

    اکنون، بسته به اینکه مراقبین چگونه به نیازهای دلبستگی کودک پاسخ می دهند، کودک سبک های دلبستگی متفاوتی را ایجاد می کند.

    سبک های پیوست

    مری اینسورث کار بولبی را گسترش داد و دسته بندی کردرفتارهای دلبستگی نوزادان به سبک های دلبستگی او چیزی را طراحی کرد که به عنوان "پروتکل وضعیت عجیب" شناخته می شود و در آن مشاهده کرد که نوزادان در هنگام جدا شدن از مادرشان و هنگام نزدیک شدن توسط غریبه ها چگونه واکنش نشان می دهند. به طور کلی به انواع زیر طبقه بندی می شود:

    همچنین ببینید: نمودار احساسات 16 تایی

    1. دلبستگی ایمن

    هنگامی که یک مراقب اولیه (معمولاً یک مادر) به نیازهای کودک به اندازه کافی پاسخ می دهد، کودک به طور ایمن به مراقب متصل می شود. دلبستگی ایمن به این معنی است که نوزاد یک "پایگاه امن" از جایی که جهان را کشف کند دارد. وقتی کودک تهدید می شود، می تواند به این پایگاه امن بازگردد.

    بنابراین کلید پیوست ایمن، پاسخگویی است. مادرانی که به نیازهای فرزندشان پاسخ می دهند و به طور مکرر با آنها در تعامل هستند، احتمالاً افرادی را به طور ایمن تربیت می کنند که به آنها وابسته است.

    2. دلبستگی ناایمن

    وقتی یک مراقب اولیه به نیازهای کودک پاسخ ناکافی می دهد، کودک به طور ناایمن به مراقب او وابسته می شود. پاسخ ناکافی شامل انواع رفتارها از پاسخ ندادن به کودک تا نادیده گرفتن کودک تا آزار و اذیت آشکار است. دلبستگی ناایمن به این معنی است که کودک به مراقب خود به عنوان یک پایگاه امن اعتماد ندارد.

    دلبستگی ناایمن باعث می شود که سیستم دلبستگی یا بیش فعال (مضطرب) یا غیرفعال (اجتناب کننده) شود.

    کودک دچار اختلال می شود.سبک دلبستگی مضطرب در پاسخ به پاسخگویی غیرقابل پیش بینی از سوی مراقب. گاهی مراقب پاسخگو است، گاهی نه. این اضطراب همچنین کودک را نسبت به تهدیدات احتمالی مانند غریبه ها بیش از حد هوشیار می کند.

    همچنین ببینید: روانشناسی وقفه توضیح داد

    از سوی دیگر، کودک در پاسخ به عدم پاسخگویی والدین، سبک دلبستگی اجتنابی را ایجاد می کند. کودک به خاطر امنیت خود به مراقب اعتماد نمی کند و بنابراین رفتارهای اجتنابی مانند دوسوگرایی نشان می دهد.

    مراحل تئوری دلبستگی در اوایل کودکی

    از بدو تولد تا حدود 8 هفتگی، نوزاد لبخند می زند و گریه می کند تا توجه اطرافیان را جلب کند. پس از آن، در 6-2 ماهگی، نوزاد قادر است مراقب اولیه را از سایر بزرگسالان تشخیص دهد و بیشتر به مراقب اولیه پاسخ دهد. در حال حاضر، نوزاد نه تنها با استفاده از حالات صورت با مادر ارتباط برقرار می کند، بلکه او را دنبال می کند و به او می چسبد.

    در سن 1 سالگی، نوزاد رفتارهای دلبستگی بارزتری مانند اعتراض به خروج مادر از خود نشان می دهد. خوشامدگویی به بازگشت، ترس از غریبه ها و جستجوی آرامش در مادر در هنگام تهدید.

    همانطور که کودک رشد می کند، وابستگی بیشتری با سایر مراقبین مانند پدربزرگ و مادربزرگ، عمو، خواهر و برادر و غیره ایجاد می کند.

    سبک های دلبستگی در بزرگسالی

    نظریه دلبستگی بیان می کند که فرآیند دلبستگی که در اوایل دوران کودکی اتفاق می افتد برای رشد کودک بسیار مهم است. وجود دارددوره بحرانی (0-5 سالگی) که در طی آن کودک می تواند با مراقبان اولیه و سایر مراقبان خود دلبستگی ایجاد کند. اگر تا آن زمان دلبستگی‌های قوی شکل نگیرد، بهبودی برای کودک دشوار می‌شود.

    الگوهای دلبستگی با مراقبین در اوایل کودکی به کودک الگویی می‌دهد که هنگام وارد شدن به روابط صمیمانه از خود و دیگران چه انتظاری داشته باشد. بزرگسالی این "مدل های کاری درونی" بر الگوهای دلبستگی آنها در روابط بزرگسالان حاکم است.

    نوزادان دلبسته ایمن تمایل دارند در روابط عاشقانه بزرگسالان خود احساس امنیت کنند. آنها می توانند روابط پایدار و رضایت بخشی داشته باشند. علاوه بر این، آنها می توانند تعارضات در روابط خود را به طور موثر مدیریت کنند و مشکلی برای خروج از روابط ناراضی ندارند. آنها همچنین کمتر به شریک زندگی خود خیانت می کنند.

    برعکس، دلبستگی ناایمن در اوایل کودکی باعث ایجاد بزرگسالی می شود که در روابط صمیمانه احساس ناامنی می کند و رفتارهایی برخلاف رفتار یک فرد ایمن از خود نشان می دهد.

    اگرچه چندین ترکیب از سبک های دلبستگی ناایمن بزرگسالان پیشنهاد شده است، آنها را می توان به طور کلی به انواع زیر طبقه بندی کرد:

    1. دلبستگی مضطرب

    این بزرگسالان به دنبال سطح بالایی از صمیمیت از طرف شریک زندگی خود هستند. آنها برای تایید و پاسخگویی بیش از حد به شرکای خود وابسته می شوند. آنها اعتماد کمتری دارند و تمایل دارند نظرات مثبت کمتری در مورد آنها داشته باشندخودشان و شرکایشان.

    آنها ممکن است نگران ثبات روابط خود باشند، پیام های متنی را بیش از حد تجزیه و تحلیل کنند و به صورت تکانشی رفتار کنند. در اعماق وجود، آنها احساس می کنند که شایسته روابطی که در آن هستند را ندارند و بنابراین سعی می کنند آنها را خراب کنند. آنها در چرخه ای از پیشگویی های خودشکوفایی گرفتار می شوند که در آن به طور مداوم شرکای بی تفاوت را جذب می کنند تا الگوی اضطراب درونی خود را حفظ کنند.

    2. دلبستگی اجتنابی

    این افراد خود را بسیار مستقل، خودکفا و متکی به خود می بینند. آنها احساس می کنند که نیازی به روابط صمیمانه ندارند و ترجیح می دهند استقلال خود را فدای صمیمیت نکنند. همچنین، آنها تمایل دارند که دیدگاه مثبتی نسبت به خود داشته باشند اما دیدگاهی منفی نسبت به شرکای خود داشته باشند.

    آنها به دیگران اعتماد ندارند و ترجیح می دهند روی توانایی ها و دستاوردهای خود سرمایه گذاری کنند تا سطح عزت نفس خود را حفظ کنند. همچنین، آنها تمایل دارند احساسات خود را سرکوب کنند و در مواقع تعارض از شریک زندگی خود فاصله بگیرند.

    بزرگسالان اجتنابی با دیدگاه منفی نسبت به خود هستند که تمایل دارند، اما از صمیمیت می ترسند. آنها همچنین به شریک زندگی خود بی اعتماد هستند و از نزدیکی عاطفی ناراحت هستند.

    مطالعات نشان داده است که کودکانی که تجربیات آزاردهنده دوران کودکی دارند بیشتر احتمال دارد سبک های دلبستگی اجتنابی را ایجاد کنند و حفظ روابط نزدیک برایشان مشکل است.3

    <0 از آنجایی که سبک های دلبستگی ما در بزرگسالی تقریباً مطابقت داردسبک های دلبستگی ما در اوایل کودکی، می توانید با تجزیه و تحلیل روابط عاشقانه خود سبک دلبستگی خود را کشف کنید.

    اگر تا حد زیادی در روابط عاشقانه خود احساس ناامنی کرده اید، پس سبک دلبستگی ناایمن دارید و اگر تا حد زیادی احساس امنیت کرده اید، پس سبک دلبستگی شما امن است.

    با این وجود، اگر مطمئن نیستید می‌توانید این آزمون کوتاه را در اینجا انجام دهید تا سبک دلبستگی خود را بفهمید.

    نظریه دلبستگی و نظریه دفاع اجتماعی

    اگر سیستم دلبستگی یک پاسخ تکامل یافته است، همانطور که باولبی استدلال کرد، این سوال مطرح می شود: اصلاً چرا سبک دلبستگی ناایمن تکامل یافته است؟ برای دلبستگی ایمن، مزایای آشکاری برای بقا و باروری وجود دارد. افراد وابسته ایمن در روابط خود پیشرفت می کنند. این برعکس سبک دلبستگی ناایمن است.

    با این حال، ایجاد دلبستگی ناایمن با وجود معایب آن، یک پاسخ تکامل یافته نیز است. بنابراین، برای اینکه این واکنش تکامل یابد، باید مزایای آن بر معایب آن بیشتر باشد.

    چگونه می‌توانیم مزایای تکاملی دلبستگی ناایمن را توضیح دهیم؟

    ادراک تهدید رفتارهای دلبستگی را تحریک می‌کند. وقتی در ابتدای این مقاله از شما خواستم ترساندن آن کودک را تصور کنید، حرکات شما شبیه حرکات یک شکارچی در حال شارژ بود که در دوران ماقبل تاریخ تهدیدی رایج برای انسان ها بود. بنابراین منطقی است که کودک به سرعت به دنبال ایمنی و محافظت از او باشدمادر.

    افراد معمولاً به یک تهدید با واکنش پرواز یا پرواز (سطح فردی) یا با کمک گرفتن از دیگران (سطح اجتماعی) پاسخ می دهند. با همکاری یکدیگر، انسان های اولیه باید شانس بقای خود را با دفاع از قبیله خود در برابر شکارچیان و گروه های رقیب افزایش داده باشند.

    وقتی از دیدگاه دفاع اجتماعی به نظریه دلبستگی نگاه می کنیم، متوجه می شویم که هم دلبستگی ایمن و هم ناایمن سبک ها مزایا و معایب خاص خود را دارند.

    افراد با سبک دلبستگی اجتنابی، که متکی به خود هستند و از نزدیکی به دیگران اجتناب می کنند، در مواجهه با تهدید به شدت به پاسخ جنگ یا گریز تکیه می کنند. به این ترتیب، آنها می توانند اقدامات لازم را به سرعت انجام دهند و دیگران را نیز برای انجام این کار راهنمایی کنند و به طور ناخواسته شانس بقای کل گروه را افزایش دهند. و همکاران چون تمایل دارند از مردم دوری کنند. از آنجایی که آنها مستعد سرکوب احساسات خود هستند، تمایل دارند ادراک و احساسات خود را از تهدید نادیده بگیرند و در تشخیص نشانه های خطر کند هستند. از آنجایی که سیستم دلبستگی آنها بیش از حد فعال است، برای مقابله با تهدید به جای درگیر شدن در جنگ یا گریز، به شدت به دیگران وابسته هستند. آنها همچنین به سرعت به دیگران هشدار می دهند که متوجه شوندتهدید.6

    دلبستگی ایمن با اضطراب دلبستگی کم و اجتناب از دلبستگی کم مشخص می شود. افراد ایمن تعادل بین پاسخ های دفاعی در سطح فردی و اجتماعی را حفظ می کنند. با این حال، آنها در تشخیص خطر به خوبی افراد مضطرب نیستند و در انجام اقدامات سریع به خوبی افراد اجتنابی نیستند.

    واکنش های دلبستگی ایمن و ناایمن در انسان تکامل یافته است زیرا ترکیب آنها مزایا بر معایب ترکیبی آنها بیشتر بود. انسان های ماقبل تاریخ با طیف گسترده ای از چالش ها مواجه بودند و داشتن ترکیبی از افراد ایمن، مضطرب و اجتنابی آنها را برای مقابله با این چالش ها بهتر تجهیز می کرد.

    محدودیت های نظریه دلبستگی

    سبک های دلبستگی، همانطور که در ابتدا پیشنهاد شد، سفت و سخت نیستند، اما با گذشت زمان و تجربه به رشد خود ادامه می دهند.7

    این بدان معناست که حتی اگر شما در بیشتر قسمت‌های زندگی‌تان سبک دلبستگی ناایمن داشته‌اید، می‌توانید با کار کردن روی خودتان و یادگیری اصلاح مدل‌های کاری درونی‌تان به سبک دلبستگی ایمن تغییر دهید.

    سبک های دلبستگی ممکن است یک عامل قوی بر رفتار در روابط نزدیک تأثیر بگذارد، اما آنها تنها عوامل نیستند. نظریه دلبستگی در مورد مفاهیمی مانند جذابیت و ارزش همسر چیزی نمی گوید. ارزش همسر صرفاً معیاری است از ارزش یک فرد در بازار جفت گیری.

    یک فرد کم ارزش ممکن است احساس ناامنی کند.

    Thomas Sullivan

    جرمی کروز یک روانشناس و نویسنده با تجربه است که به کشف پیچیدگی های ذهن انسان اختصاص دارد. جرمی با اشتیاق به درک پیچیدگی‌های رفتار انسانی، بیش از یک دهه است که به طور فعال در تحقیق و تمرین شرکت داشته است. او دارای مدرک دکتری است. در روانشناسی از یک موسسه مشهور، جایی که او در روانشناسی شناختی و عصب روانشناسی تخصص داشت.جرمی از طریق تحقیقات گسترده خود بینش عمیقی نسبت به پدیده های روانشناختی مختلف از جمله حافظه، ادراک و فرآیندهای تصمیم گیری ایجاد کرده است. تخصص او همچنین در زمینه آسیب شناسی روانی با تمرکز بر تشخیص و درمان اختلالات سلامت روان گسترش می یابد.اشتیاق جرمی به اشتراک گذاری دانش باعث شد تا او وبلاگ خود را با نام «درک ذهن انسان» تأسیس کند. او قصد دارد با گردآوری مجموعه وسیعی از منابع روانشناسی، بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی ها و تفاوت های ظریف رفتار انسانی در اختیار خوانندگان قرار دهد. از مقالات تامل برانگیز گرفته تا نکات کاربردی، جرمی یک پلتفرم جامع برای هر کسی که به دنبال افزایش درک خود از ذهن انسان است ارائه می دهد.جرمی علاوه بر وبلاگ خود، زمان خود را نیز به تدریس روانشناسی در یک دانشگاه برجسته اختصاص می دهد و ذهن روانشناسان و محققان مشتاق را پرورش می دهد. سبک تدریس جذاب و تمایل واقعی او برای الهام بخشیدن به دیگران، او را به استادی بسیار محترم و مورد تقاضا در این زمینه تبدیل کرده است.مشارکت جرمی در دنیای روانشناسی فراتر از دانشگاه است. او مقالات تحقیقاتی متعددی را در مجلات معتبر به چاپ رسانده و یافته های خود را در کنفرانس های بین المللی ارائه کرده و در توسعه این رشته مشارکت داشته است. جرمی کروز با فداکاری قوی خود برای پیشبرد درک ما از ذهن انسان، همچنان به الهام بخشیدن و آموزش خوانندگان، روانشناسان مشتاق و محققان همکار در سفرشان به سوی کشف پیچیدگی های ذهن ادامه می دهد.